کتاب سر بی کلاه به قلم مصطفی رحماندوست داستان کودکانه در مورد کلاه یک پسربچه است که از سرش خیلی بزرگتر است. این کتاب توسط انتشارات امیر کبیر منتشر شده است.
باد میخواست سر به سرِ دیگران بگذارد.
باد، سرد شد و وزید.
باد سرد وزید و وزید تا به یک بچه رسید.
بچه از خانه بیرون آمده بود تا برای پرنده دانه بریزد.
بچه گفت:«وای چه باد سردی!»
بچه به خانه برگشت. کلاه بزرگی برداشت و به سرش گذاشت تا سرما نخورد و به طرف پرنده رفت.