کتاب آدمک باسواد، اثر مرضیه فعلهگری با تصویرسازی سمینه خوبی؛ داستانی تخیلی و دلنشین برای کودکان است که به موضوعات مهمی مانند آموزش، یادگیری و اهمیت سواد میپردازد و با زبانی ساده و تصاویری جذاب، روحیهی کنجکاوی و عشق به یادگیری را در کودکان تقویت میکند داستان با معرفی آدمکی سبز رنگ آغاز میشود که در چراغ راهنمایی زندگی میکند و از تکرار مداوم زندگیاش خسته شده است.
او متوجه میشود که تنها کارش راه رفتن است و این احساس یکنواختی او را ناراحت میکند. آدمک سبز که تنها در زمان سبز شدن چراغ به راه رفتن مشغول میشود، احساس میکند که زندگیاش بیهدف است و نمیتواند به دیگران کمک کند. آدمک قرمز هم همیشه ایستاده است و هیچگاه با او صحبت نمیکند. این مسئله باعث شده که آدمک سبز احساس تنهایی بیشتری کند تا اینکه فکری به ذهن آدمک سبز میرسد: او میخواهد به مدرسه برود تا باسواد شود و توانایی خواندن تابلوهای خیابان را پیدا کند. این تصمیم او نشاندهندۀ اراده و خواستهاش برای یادگیری و تغییر وضعیتش است.
آدمک سبز توی چراغراهنمایی حوصلهاش سررفته بود. هر وقت چراغ، سبز میشد و شروع میکرد به راه رفتن، با خودش فکر میکرد چه قدر باید راه برود و به هیچ جا هم نرسد؟ یادش میآمد از وقتی دنیا آمده همین طور داشته راه میرفته، راه میرفته و راه میرفته، برای همین ناراحت شد که چرا کار دیگری جز راه رفتن بلد نیست؟ آدمک قرمز هم که اصلا با او حرف نمیزد، یعنی همدیگر را نمیدیدند که با هم حرف بزنند.
شاید هم اگر همدیگر را میدیدند، نمیتوانست کمکش کند؛ چون او هم کاری به جز ایستادن بلد نبود. کارش این بود که بایستد تا ماشینها هم به او نگاه کنند و بایستند. خودش باید کاری برای خودش میکرد. برای همین وقتی نوبتش شد که راه برود، شروع کرد به فکر کردن.
راه رفت و فکر کرد. راه رفت و فکر کرد. وقتی هم میایستاد، فکر میکرد. فکر کرد و.. .