کتاب مو فرفری نوشته شهلا بارفروش با تصویرگری نیره تقوی در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. مو فرفری، داستان دختر کوچولویی است به نام لیلا. لیلا عروسکی دارد به اسم مو فرفری. سر عروسک مو فرفری پاره شده و لیلا غمگین و ناراحت است، اما مادر میگوید، نگران نباش خودم سر مو فرفری را دوباره میدوزم. اما ناگهان پدر سراسیمه به خانه میآید و میگوید به شهر حمله شده! زودتر حاضر شوید. هر چه لازم دارید بردارید.
باید زنها و بچهها را از شهر بیرون ببریم. وقتی لیلا و مادر و پدر با عجله خانه را ترک میکنند، لیلا گریه میکند، او مو فرفری را در خانه جا گذاشته است. همه میروند، مو فرفری در خانه میماند و همهچیز را از نزدیک میبیند.
یکی از چشمهای موفرفری کنده شد و روی زمین افتاد. اگر لیلا آنجا بود، حتماً پای سرباز را گاز میگرفت تا دیگر به عروسکش لگد نزند. آن روزها و روزهای دیگر گذشت. موفرفری هر روز صدای سربازهای غریبه را میشنید، اما آنها را نمیدید، چون رویش به طرف دیوار بود. تازه حرفهای سربازها را هم نمیفهمید.
کمکم گرمای تابستان تمام شد و باد پاییزی هوهوکنان از راه رسید. لباسهای موفرفری نازک بود. او شبها گوشه دیوار از سرما میلرزید. اگر لیلا بود، لباسهای تابستانی موفرفری را عوض میکرد. چند ماه گذشت، خاک زیادی روی سر و صورت موفرفری نشست. هنوز هم جز صدای توپ و خمپاره هیچ صدایی شنیده نمیشد، مثل اینکه پرندهها هم از آن شهر کوچ کرده بودند.