کتاب من سیبزمینی نیستم، نوشته یعقوب حیدری است و در نشر امیرکبیر منتشر شده است. نویسنده درباره این کتاب میگوید: من سیبزمینی نیستم محصول دورانی است که من از هر کتابی متنفر بودم و حتی سعی میکردم کتابها را از بین ببرم، اما در ماجرایی از طریق برخورد خوب سرپرست کتابخانه که شیطنتهای من را بر سر کتابها میدید و چیزی نمیگفت، کنجکاو شدم که ببینم در این کتابها چه چیزی نوشته شده است.
این کتاب، در نگاه اول اثری در ستایش کتاب است که با زبان یک بچه و شیطنتهای خاص خودش روایت میشود و در عین حال یک شخصیت مکمل به عنوان «غرور» هم در قصه وجود دارد که همه جا میخواهد جلوی او را بگیرد.
با اینکه خیابان خلوت است. اما یک ماشین دارد با سرعت میآید. منتظر میمانم تا رد شود. بعد میزنم لای آن علفها و حس میگیرم: این علفها برای من فقط علف نیستند یک کتاب خاطره هم هستند و همیشه درست مثل الان مرا یاد روز اول آشناییام با کتابخانه میاندازند.
آنقدر که خیال میکنم حالا درست همان روز است و مثل همان روز، باد خنکی دارد میوزد. بادی که یه جورهایی به نظرم خیس است و انکار از توی یک شیشه عطر بیرون زده. از طرفی، جیرجیرکها کنسرت راه انداختهاند و پروانهها مثل اینکه سوار چرخ و فلک شدهاند.