کتاب من یک موش هستم! قصه پنجم از مجموعه «قصههای موش کوچولو» نوشته لاله جعفری که در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.
یکی بود یکی نبود. یک مامان موشی بود و یک موش کوچولو. مامان موشی هر جا که میرفت، موشی دمش را محکم میگرفت و میگفت: «منم میآم، منم میآم!» یک روز برای اولینبار، موشی دم مامانش را نگرفت و گفت: «مامان موشی! من دیگر بزرگ شدهام. خودت تنها برو، من نمیآیم.!» در این داستان موشی میخواهد مادرش را غافلگیر کند. خاک و باد و دریاچه هم برای عملی کردن نقشۀ موشی به کمکش میآیند. او چه نقشهای در سر دارد؟
باد گفت: «سلام تویی!؟ کارم داری؟»
موشی گفت: «بله کارت دارم. تو که همهجا میروی، برام چند تا گردو میاوری؟»
باد گفت: «بله» و هوهو رفت و هوهو آمد.