کتاب جادو از مجموعه ده لقمه قصه ده قصه کوچک درباره جادوهای یک جادوگر مهربان است. این کتاب به قلم مرجان کشاورزی آزاد نوشته و توسط انتشارات امیر کبیر منتشر شده است.
یک روز، جادوگر، توی کلبهاش نشسته بود که کسی در زد. جادوگر در را باز کرد. اما هیچکس پشت در نبود. جادوگر با خودش گفت:«شاید یک جادوگر به دیدن من آمده و حالا برای شوخی خودش را ناپدید کرده!» او میخواست در را ببندد که صدایی شنید.
کسی گفت:«سلام خانم جادوگر! در را نبندید. من اینجا هستم. این پایین!»
جادوگر به پایین نگاه کرد و موش کوچولویی را دید که یک سیب بزرگ را به زحمت در دست گرفته بود.
جادوگر پرسید:«توکی هستی و اینجا چه میکنی؟»
موش گفت:«من موشی هستم و آمدهام تا سیب مرا جادو کنید!»