کتاب دم بریده، با قلم و تصویرگری کلود بوژون و ترجمه طاهره علوی؛ با بیانی جذاب و کودکانه به روایت «میمون کوچولویی به نام بوبو» میپردازد که دمش را از دست داده و به دنبال علت آن میباشد.
در جنگلِ بزرگ هیچ صدایی شنیده نمیشد. بعدازظهر بود. همهی حیوانات بعد از خوردنِ غذا خوابیده بودند.
خواب بعدازظهر برای همه بود به جز «بوبو». بوبو دوست نداشت بعدازظهر بخوابد.
او خیلی راحت دمش را دور شاخهای پیچیده بود و از آن آویزان شده بود.
بوبو به دنبال یک همبازی میگشت.
او هر طرف را که نگاه کرد کسی را ندید.
اما بوبو خوب دور و برش را نگشته بود چون پرندهی کوچکی کنار درخت ایستاده بود.. .