رُمان «همهی نام ها» به توضیح فلسفی مرز میان مرگ و زندگی میپردازد؛ مرزی که بسیار نزدیک است و میتوان آن را در بایگانی یک ادارهی ثبت محقر و سنتی دید. در قسمت جلو، روزمره و روشن آن، مدارک و مشخصات زندهگان و در قسمت عقب و تاریک آن، مدارک و سوابق مردهگان نگهداری میشود.
بهنظر میرسد ادارهی ثبت، نمادی اسطورهوار از دنیای انسانهاست که در آن نوعی انضباط و ناشناختگی نزدیک به دنیای کافکا حاکم است. هر روز افراد جدیدی در آن ثبت میشوند و پرونده افرادی در بخش زندهگان به بخش مردهگان منتقل میشود.در این رمان، ساراماگو از تاریکی و ناشناختهبودن دنیای مردهگان به شکلی نمادین حرف میزند.
ساراماگو معتقد است که «نام»، مانند مرزهای جغرافیایی و تفاوتهای نژادی، عامل تقویت کنندهای برای گسترش تبعیضهای برتری طلبانه است؛ بنابراین در آثارش بهویژه این کتاب با بیاهمیت نشان دادن «نام» در زندگی روزمره، بر عقیدهاش پافشاری میکند.
بهمحض ورود به ساختمان، بوی کاغذ کهنه به مشام میرسد. درست است که هر روز تعداد زیادی کاغذهای جدید وارد این اداره میشود، کاغذهایی که حاکی از ادامهیافتن تولد دختر و پسرهایی است که هر روز بهدنیا میآیند؛ اما بوی کهنگی کاغذها همیشه به مشام میرسد؛ زیرا سرنوشت تمام کاغذها از لحظهی خروج از کارخانه، بهطور دایمی کهنه و کهنهتر شدن است؛ مگر اینکه روی تکه کاغذهای کهنه و اغلب روی تکهکاغذهای نو، دلیل مرگ، مکان و زمان مربوط به آن نوشته شود. هر کداماز این کاغذها بویی مخصوص بهخود دارند که البته همیشه هم برای حس شامهی انسان، آزاردهنده نیستند. اگر این کاغذها معطر باشند، گاهی بوی خوش آنها از داخل ساختمان به مشام میرسد. شامههای قوی از میان این بوها، بیشتر عطری را حس میکنند که ترکیبی است از عطر گل سرخ و عطر گل داوودی.
درست پشت درِ اصلی، یک درِ دوجداره وجود دارد که با عبور از آن میتوانید وارد یک اتاق بزرگ مستطیل شکل شوید که محل کار کارمندان است. کارمندان، توسط یک پیشخوان دراز که دو دیوار کناری را به هم وصل میکند، از اربابرجوعان جدا میشوند. یک صفحهی متحرک در انتهای پیشخوان، به اربابرجوعان امکان میدهد تا به اتاق وارد و یا از آن خارج شوند.