امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
28,000
خرید
105,000
20%
84,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب سقوط

سقوط نام کتابی است از آلبر کامو، نویسندهٔ مشهور فرانسوی. این کتاب که نخست در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلامنس که وکیل بوده و اینک خود را «قاضی توبه‌کار» می‌خواند، روایت می‌شود. او داستان زندگی‌اش را برای غریبه‌ای اعتراف می‌کند.

ژان باتیست کلامنس در رستورانی به نام «مکزیکو سیتی» با غریبه‌ای - که در اصل خواننده کتاب است- آشنا می‌شود و داستان زندگی خود را برای او بازگو می‌کند. ژان باتیست تعریف می‌کند وقتی چندی پیش به کار وکالت می‌پرداخته‌است، زندگی سرشار از خودباوری داشته و در کنار انجام کارهای نیکی که آشکارا به چشم می‌آمده، از درون، خود را از دیگران برتر و هوشمندتر می‌شمرده‌است. اما در نیمه شبی هنگامی که در دریای خودباوری غوطه می‌خورد و از پیاده‌روی خود احساس خوشبختی می‌کند، به پلی می‌رسد.

زنی برآب خم شده بود. پنجاه متری که دور می‌شود، صدای فرو افتادن و برخورد جسمی را با سطح آب می‌شنود. بی هیچ اقدامی می‌گذرد و عمل خود را توجیه می‌کند. بدین سان، سقوط آغاز می‌شود و او مرحله به مرحله آن را شرح می‌دهد. می‌فهمد که دیگر دوستی ندارد، فقط شریک جرم دارد. از دیگران متنفر می‌شود… آنگاه سرگردانی آغاز می‌گردد. به دورویی خود پی می‌برد. به جستجوی راه گریز می‌پردازد. نیاز به اعتراف آزارش می‌دهد، اضطراب روی می‌آورد، احساس مرگ می‌کند. دست به کارهای مشغول‌کننده و فراموشی‌آور می‌زند، ولی سقوط ادامه می‌یابد. ژان پل سارتر، این رمان را «زیباترین و فهم‌ناشده‌ترین» کتاب کامو می‌خواند. کتاب به صورت مونولوگ اول شخص نوشته شده‌ است. 

گزیده کتاب سقوط

روی پل، از پشت سر قامتی گذشتم که روی جان‌پناه خم شده بود و به‌نظر می‌رسید دارد گذر آب را تماشا می‌کند. نزدیک‌تر که شدم، هیکل ترکه باریک زن جوانی را دیدم که لباس سیاه پوشیده بود. میان موهای تیره‌ و یقۀ بالاپوشش، فقط پس‌گردن شاداب و خیسش که من نسبت به آن حساس بودم، دیده می‌شد.

اما پس‌ از اندکی دودلی به راهم ادامه دادم… حدود پنجاه متری دور شده بودم که صدایی شنیدم که به‌رغم دوربودن، در سکوت شبانه به‌نظرم وحشتناک آمد، صدای افتادن جسمی توی آب. بی‌درنگ ایستادم، اما به طرفی که صدا آمده بود، برنگشتم. کم‌وبیش پس‌از آن، صدای فریادی را شنیدم که چندین بار تکرار شد و همراه با مسیر آب جلو می‌رفت، بعد ناگهان خاموش شد. سکوتی که پس از آن در دل شب ناگهان به حالت تعلیق درآمد، به‌نظرم پایان‌ناپذیر آمد. دلم می‌خواست بدوم ولی از جایم تکان نخوردم…

صفحات کتاب :
128
کنگره :
‏‫PQ۲۶۳۴‭‬ ‭/‮الف‬۸۳‏‫1395‏‫‬‮‭س۷ ‬
دیویی :
‏‫‬‬‬‮‭‭۸۴۳/۹۱۴‬
کتابشناسی ملی :
4503342
شابک :
9786007987322
سال نشر :
1403

کتاب های مشابه سقوط