کتاب لب خط خاطرات حسین بهشتی، مسئول مخابرات لشکر 27 محمد رسولالله (ص) این رزمنده بزرگوار در بسیاری از عملیاتها مسئولیت برقراری تماسهای داخلی فرماندهان، تهیه کدها و رمزها برای مکالمات پشت بیسیم را به عهده داشته است. خاطرات حسین بهشتی توسط خانم سمیه جمالی در سه بخش قبل از جنگ، زمان جنگ و زمان امضای قطعنامه 598 تقسیم شده است.
توی دوکوهه بودیم که آن پیام و آن خبر رسید. مثل بچههای پدرمرده شده بودیم. یا بهتر بگویم بچههای سرراهی. چون پدرمرده تکلیفش معلوم است؛ ولی وقتی بچه را سر راه میگذارند گیج میشود، احساس گمشدگی .میکند نمیداند چه اتفاقی افتاده است و حالا باید کجا برود.
رادیو خبر پذیرش قطعنامه را خواند؛ آن پیام سراسر غم امام را با تشبیه پذیرش قطعنامه به سر کشیدن جام زهر. به هم ریختم. نمیدانستم چه اتفاقی دارد میافتد؟ وسط جنگ یکباره گفتند جمعش کنید، بس است. امام گفته بود: «راه قدس از کربلا میگذرد» و ما داشتیم میرفتیم کربلا را آزاد کنیم. پس چه شد:«کربلا،کربلا،ما داریم میآییم»؟
حاج ممد گفت: «بلند شو بریم اهواز.» داشتیم میرفتیم گلف پیش آقای محسن رضایی که برای فرماندهان جنگ جلسه گذاشته بود. حاجی هرجا میرفت من را هم میبرد. تویوتا را سوار شدیم و رفتیم. همه غمگین، ساکت و بغضدار.