کتاب هادس اثر مریم نفیسی راد توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است. داستان کتاب هادس درباره ی سوریه پیش از جنگ است. و درباره ی زندگی نوجوانی شانزدهساله ای که اخیرا بیماری سرطان را پست سر گذاشته و به زندگی بازگشته است با دو نام میریام و پاندورا.
میریام یا پاندورا نوجوانی زیباروست که استاکر دارد ولی هیچکس حرفهایش را باور نمیکند و انگ دوشخصیتی بودن به او زده میشود. راوی داستان هادس اولشخص غیرقابل اعتماد است.
در همین لحظه در سلول باز میشود. قصد شلیک دارم که متوجه میشوم الکساندر کنارم مخفی شده است. گروگانها آمادة آزاد شدن هستند. همه کشته شدهاند، بهجز من، الکساندر، استفان و نرمین. باز صدای مازن بلند میشود. عصبی سرش داد میزنم. در سلول باز میشود. نرمین بنگبنگ به من شلیک میکند. عقبنشینی میکنم. الکساندر از کنارم میپرد و با «نایف» دخل نرمین را میآورد.
بازی تمام میشود و برای اولینبار در عمرم در بازی جزء بازماندگان هستم. بازی از اول شروع میشود. الکساندر هدفونش را درمیآورد. زیرچشمی نگاهش میکنم. سرش را بهسمت من خم میکند. احساس میکنم اگر دهان باز کند و حرفی به من بزند، بی برو برگرد یخ میکنم. دستش را دراز میکند. هدفون را از روی سرم برمیدارد. صدایش را نزدیک گوشم میشنوم:
- از کنارم جُم نخور!