کتاب منیزیوم اثر مجید صفاری نیا و زهرا نوربخش توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است. دو جوان،حمیرا و عزیز در یک شرکت نیمه دولتی مشغول کار هستند. برادر عزیز عضو هیئت مدیره و از مدیران ارشد این شرکت و با ازدواج این دو جوان مخالف است. وی وقتی این دو جوان را به شکل تصادفی میبند بنای مخالفت میگذارد. اما عزیز، خانواده خود را به زور به خواستگاری حمیرا میبرد ولی خواستگاری نتیجهای ندارد.
عزیز با زیرپیراهن پشت پنجرة اتاق ایستاده است. از پنجره حیاط خانه را نگاه میکند. سروصدای گربهها به گوش میرسد. دو تا گربه دنبال هم میکنند.
عزیز بیژن؟ باز چی دادی اینا خوردن؟
بیژن چطور مگه داداش؟
عزیز صد دفعه گفتم اینقدر گرمی به خورد اینا نده. [زیر لب] زمستون و تابستون در حال جفتگیریاند.
زن میانسالی که مادر عزیز است، با سینی میوه و تخمه وارد اتاق میشود. عزیز یکوری روی بالشهای گوشة اتاق میافتد.
مادر پسرم میگفتی صالح هم شام میاومد اینجا. بچهم عاشق قرمهسبزیه.
عزیز [در حال تخمه خوردن] گفتم، ولی گفت کار داره. از زنش میترسه دیگه. عروست باهات حال نمیکنه.
مادر براش کنار میذارم. فردا براش ببر شرکت.