کتاب افسانه های دشت سر سبز نوشته مهسا افهمی، حاوی 4 داستان در گروه سنی کودکان است. اسم داستان ها: دوستان مهربان، پسرک و پرنده، ماه پیشونی و دشتبان است.
روزی روزگاری، در دشتی وسیع و سرسبز سه دوست با هم زندگی میکردند. هرکدام از آنها خصوصیتی داشت که باعث میشد کمی بیشتر مراقب خود باشند. اولی، پادراز بود. او به خاطر پاهای باریک و بلندش باید در راه رفتن دقت میکرد تا مبادا به زمین بخورد. دومی، گردن گلابی بود. سری سنگین و بزرگ داشت که بر روی گردن باریکش تکان تکان میخورد. او نیز باید در نشستن و برخاستن دقت میکرد که سرش جایی گیر نکند یا گردن باریکش ضربهای نخورد. سومین نفر سینه کاغذی بود. او قفسه سینهای پهن اما بسیار نازک همانند کاغذ داشت. او باید مراقب میبود که مبادا چیزی یا کسی با سینه او برخورد کند و آسیب ببیند.
اینگونه بود که این سه دوست هیچگاه از دشت دوستداشتنی خود خارج نشده بودند؛ اما یک روز در بازار، صحبتهای کسی را شنیدند که از کوه بلند و زیبایی سخن میگفت که نزدیک دشت بود و از بالای آن منظرهی بسیار زیبایی قابل دیدن بود. هر سه نفر کنجکاو شدند که به آنجا بروند و منظره را از بالای کوه تماشا کنند. خیلی فکر کردند و حرف زدند... در نهایت تصمیم گرفتند در یک روز قشنگ آفتابی به آنجا بروند. روز موعود فرا رسید و دوستان با سبدی پر از غذاهای خوشمزه راهی کوه شدند...