امتیاز
5 / 4.3
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
115,000
خرید
390,000
20%
312,000

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

کتاب خار و میخک، با قلم یحیی سنوار و ترجمه ی اسما خواجه زاده به رشته تحریر درآمده و در انتشارات کتابستان معرفت منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی و مقاومتی قرار گرفته است.

معرفی کتاب خار و میخک

شهید یحیی سنوار، در سال ۱۹۶۲ در «خان یونس» متولد و یک فلسطینی از خانواده ای که در سال (۱۹۴۸) از شهر «عسقلان» به نوار غزه مهاجرت کرده اند، می باشد. لیسانس ادبیات زبان عرب از دانشگاه اسلامی غزه دارد و جزء اولین کسانی است که پرچم مقاومت اسلامی را در فلسطین برافراشته است. در ابتدای سال (۱۹۸۸) دستگیر و حکم زندان ابد برایش صادر شد، او از آن تاریخ تاکنون در زندان رژیم اشغالگر به سر می برد که رمان «خار و میخک» را نوشت و دردها، امیدها، خاطرات و قصه ملت خود را در یک اثر به تصویر کشید و آن را قصه هر فلسطینی و تمام فلسطینی ها قرار داد. اثری دراماتیک که وقایع آن کاملاً واقعی هستند، اما شخصیت های آن بعضا واقعی و بیشتر خیالی اند، هر چند، رد پای آدم های تأثیرگذار امروز را در بین آنان می توان دید.
او در این زمان از شکست سال ۱۹۶۷ و حتی آغاز جوشش انتفاضه اقصی شروع کرده و به بیشتر ایستگاه های اصلی تاریخ مردم فلسطین پرداخته است.
این رمان در تاریکی اسارت زندان های رژیم اشغالگر در فلسطین نوشته شده است. ده ها نفر برای کپی و مخفی کردنش از چشم جلادان و دستان آلوده اشغالگران تلاش کرده و مثل مورچه ها بسیار کوشیده اند این رمان را از تاریکی به نور ببرند تا برای تصویر واقعیتی که در سرزمین «اسراء» رخ می دهد در دسترس خوانندگان و چه بسا در تلویزیون و مقابل چشم ها قرار گیرد.
اگر علاقه مند به کتاب های «ادبیات داستانی معاصر فلسطین و قالب رمان» هستید؛ کتاب خار و میخک، گزینه ای مناسب و همچنین جذاب در این حوزه می باشد.

دانلود کتاب خار و میخک

نسخه الکترونیک کتاب خار و میخک را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.

خلاصه کتاب خار و میخک

زمستان ۱۹۶۷ برای احمد پنج ساله و خانواده اش سنگین بود، بارها و بارها سیل های زمستانی به حیاط کوچک خانه آن ها و بعد داخل خانه سرازیر می شد. این خانه ای بود که خانواده آن ها از زمان مهاجرت از شهرستان «فالوجه» در سرزمین های اشغالی سال ۱۹۴۸ در آن زندگی می کردند. هر بار سیل راه می افتاد احمد و سه برادر و دو خواهرش، که همه از او بزرگ تر بودند، وحشت زده می شدند.
صبح یک روز زمستانی که خورشید بهاری تلاش می کرد جایگاه معمولش را تصاحب کند و آثار حمله شبانه و شدید زمستانی به اردوگاه را از بین ببرد، احمد و برادر هفت ساله اش محمد، از خیابان های اردوگاه به سمت حومه آن رفتند. اردوگاه ارتش مصر آنجا برپا بود.
سربازان مصری آن اردوگاه احمد و محمد را خیلی دوست داشتند و یکی شان آن ها را با اسم می شناخت و هر بار آن طرف ها می رفتند صدای شان می زد و به هر کدام از آن ها یک تکه شیرینی پسته ای می داد و وادارشان می کرد که به خانه برگردند.
نوعی نگرانی و دلواپسی در اطراف دیده می شد. اوضاع تمام خانواده از آن شب بارانی بدتر شده بود. احمد نمی توانست بفهمد چه خبر است، اما شرایط عادی نبود و با شب های زمستان هم فرق داشت. مادر محمد هرچه ظرف داشت را پر از آب می کرد و داخل حیاط می گذاشت. پدرش هم بیلی از همسایه قرض گرفت و گودال بزرگ و عمیقی جلوی خانه حفر کرد و برادرش محمود که آن موقع دوازده سال داشت کمی به پدر کمک می کرد.
بعد از آماده شدن گودال، پدر تکه ای چوب روی آن گذاشت. احمد با دیدن مادر و محمود که از روزنه ای داخل گودال شدند، فهمید کار تمام شده و جرأت کرد برود و نگاه کند. یک چیزی بود شبیه اتاقی تاریک در زیر زمین. احمد چیزی نفهمید ولی معلوم بود منتظر وضعیت غیر عادی و سختی هستند که خیلی از آن شب های بارانی و توفانی سخت تر است. و این شد که زمان جنگ فرا رسید و تقدیر قرار بود، سرنوشتی خاص را به چشم جهانیان آشکار سازد.

برشی از متن کتاب

مادرم باز به ابراهیم فشار آورد که به اردن برود و مدارکش را به سفارت سعودی یا سفارت عربی کشور دیگری در حاشیه خلیج فارس تحویل دهد. او ترجیح می داد ابراهیم آنجا پذیرش کار بگیرد، زنش را بردارد و برود و از مشکلات و خطراتی که در تمام کوچه های غزه منتظر او بود، دور شود. ابراهیم لبخند زد و گفت: غیر ممکن است. او تصمیمش را گرفته و هیچ وقت از غزه بیرون نمی رود، حتی اگر داخل غزه فقط یک لقمه نان برای زندگی داشته باشد. او منتظر بود تا آژانس غوث جواب درخواست کارش را بدهد تا در نوار غزه استخدام شود. مدتی بعد جواب آمد. تعداد افرادی که تخصص شبیه او داشتند زیاد و نوبت به او نرسیده بود.
مادرم دوباره فرصت را مهیا دید و برای مهاجرت به او فشار آورد، اما ابراهیم گفت او بنایی بلد است، می تواند از این راه کسب رزق کند و اصلا نیاز به شغل اداری ندارد و حالا که فارغ التحصیل شده می تواند کارش را توسعه بدهد و واقعا درآمد خوبی داشته باشد.
مریم اولین فرزندش را به دنیا آورد. ابراهیم اسم دخترش را «اسراء» گذاشت و وقتی دلیلش را پرسیدیم گفت: برای اینکه هربار می بینمش یادم بیاید چه وظیفه ای نسبت به سرزمین اسراء، معراج و مسجد الاقصی دارم. از آنجا که فرزند یکی از دلایل کناره گیری مردم از جهاد است، نام اسراء باعث می شود من به جای بازنشستگی، به سمت وظیفه ام حرکت کنم. ابراهیم مرا یاد آن لحظات زیبایی انداخت که یهودیان تهدید کرده بودند به مسجد الاقصی حمله می کنند و ما آنجا مستقر شده بودیم و اشک در چشمانش حلقه زده بود.
همان موقع بنایی طبقه دوم را ادامه دادیم و اتاق هایش را تمام کرده و سقف آزبستی، که در واقع سقف قدیمی طبقه پایین بود، را زدیم. من آن موقع از ابراهیم چیزی دیدم که عشق این آدم به آدم های اطرافش را درک کردم. وقتی داشتیم سقف طبقه دوم را می زدیم، سقف را مثل قبل به سمت غرب قرار دادیم. آزبست را که نصب کردیم، ابراهیم یک دفعه دست از کار کشید و گفت این شکلی درست نیست. پرسیدم چه شکلی؟ گفت: اینکه شیب سقف را رو به غرب بگذاریم. گفتم چرا؟ گفت: چون باران روی سقف ما جمع می شود و روی سقف همسایه ها می ریزد. گفتم چه اشکالی دارد؟ قبلا هم همینطور بود. خندید و گفت: نه احمد! الان فرق می کند. قبلا سقف ما سه متر و نیم بلندتر از سقف همسایه ها نبود. الان وقتی باران شدیدی ببارد، آبی که از این فاصله روی سقف آن ها می ریزد صدایش خیلی آزاردهنده است و زندگیشان به هم می ریزد.
دیدم درست می گوید. پرسیدم پس چه کنیم؟ گفت: از اول شروع می کنیم و.. .

خرید کتاب خار و میخک

نسخه چاپی کتاب خار و میخک را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.

خرید کتاب خار و میخک

مشخصات کتاب خار و میخک در جدول زیر آورده شده است:

مشخصات
ناشر: کتابستان معرفت
نویسنده: یحیی سنوار
مترجم: اسماء خواجه زاده
تعداد صفحه: 411
موضوع: رمان خارجی، جبهه مقاومت
قالب: چاپی 

 

کنگره :
PJA4920
دیویی :
892/736
کتابشناسی ملی :
9822112
شابک :
9786224858047
سال نشر :
1403
صفحات کتاب :
402

کتاب های مشابه خار و میخک