امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
21,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب زندگی آهسته تر

کتاب زندگی آهسته تر به نوشته زینب لویمی؛ روایت‌هایی از خاطرات روزهای کرونایی بیمارستان رازی اهواز را از زبان پرسنل آن روایت می‌کند.

کتاب زندگی آهسته تر، روایت‌های خود را از یک آخر سال آغاز می‌کند؛ روزهایی که نویسنده این کتاب، به‌دلیل برخی مشکلات شخصی، دنبال جابه‌جایی محل کارش بود. او می‌خواست در یک قسمتی که با روحیات‌اش متناسب بود مشغول شود اما بخش‌هایی که به او پیشنهاد می‌شد جایی برای مهارت و توانایی‌های شغلی او نداشت. تا اینکه روزی با تغییر مدیر بیمارستان و آمدن مدیری دیگر، راوی توانست در بخش موردنظرش مشغول به کار شود. اما در چه زمانی؟

جابه‌جایی او مقارن شد با ورود ویروس کرونا به ایران. بحران آغاز شد و نتیجه آن شد نگارش کتاب زندگی آهسته تر .

بخشی از متن کتاب زندگی آهسته تر

هفته دوم اردیبهشت ۹۹ جهت پذیرش ICU از شهرستان با من تماس گرفتند؛ درخواست پذیرش درخصوص خانمی بود که در ۲۴ هفتگی بارداری به سر می برد.

پزشک معالج، به کووید مشکوک شده بود و به دلیل نبود امکانات لازم، بیمار به بیمارستانی مجهزتر ارجاع داده شد. تقریباً تمام تخت های ICU اشغال بود، اما به دلیل شرایط خاص بیمار، پذیرش انجام شد و ساعت نُه صبح روز بعد او را از شهرستان به بیمارستان ما اعزام کردند؛ بیمار مذکور بلافاصله روی یکی از تخت های ICU که از قبل خالی شده بود، بستری شد.

من نیز جهت ویزیت اولیه، بر بالین بیمار حاضر شدم؛ بیمار خانمی ۲۷ ساله و باردار بود که یک فرزند دختر سه ساله داشت؛ او کاملاً آرام و بدون هیچ علایم حادی بر تخت دراز کشیده بود؛ در هنگام گرفتن شرح حال و معاینه از من پرسید: چرا برام این همه مشکل درست کردین، چرا اینقدر کار پذیرشم طول کشید؛ چرا تو این گرمای طاقت فرسا منو به این بیمارستان آوردین و از خونواده جدام کردین؛ من حالم خوبه، هیچ مشکلی هم ندارم؛ همونجا توی شهر خودم هم می شد درمون شم!

از او در مورد علایم بیماری پرسیدم، گفت: من فقط به خاطر سوزش سردل به پزشک مراجعه کردم؛ دکتر برام دارو تجویز کرد؛ بعدش فقط دو روز چند سرفه داشتم، اما پزشک متخصص زنان به بیماری کرونا مشکوک شد و اصرار کرد بستری و اعزام بشم!

در مجموع از بستری و حضور در بیمارستان رضایتی نداشت و به من هم اصرار می کرد که مرخصش کنم تا به شهر و نزد خانواده اش برگردد؛ دانستم خانواده اش منتظر اتمام دوران بارداری او و تولد فرزند دوم خانواده که نام علی را برایش برگزیده بودند، هستند.

با دیدن یک دسته کلید در دستم با آرم تیم فوتبال صنعت نفت آبادان، پرسید: شما طرفدار چه تیمی هستین؟!

از شنیدن سوالش متعجب شدم، اصلا فکر نمی کردم خانمی در آن شرایط، فوتبال را دنبال کند؛ او از دیدن آن جاکلیدی بسیار خوشحال شد و به شدت و با تعصب کامل حمایت خودش را از تیم محبوب شهرش اعلام کرد و گفت: مطمئنم که علی منم در آینده یکی از فوتبالیستای موفق می شه و پیرهن تیم محبوبمو تنش می کنه!

کنگره :
‫‬‭PIR8360‭‬‬
دیویی :
‫8‮فا‬3/62‬
کتابشناسی ملی :
8826177
شابک :
978-622-292-616-8
سال نشر :
1401
صفحات کتاب :
139

کتاب های مشابه زندگی آهسته تر