کتاب مسابقه ی بالن ها که داستانی مناسب کودکان و آموزش همکاری بین آن هاست، نوشته جنیفر بست و ترجمه مائده اسدی است.
کتاب مسابقه ی بالن ها توسط انتشارات شیرین بیان منتشر شده است.
خاله هیلدا و دایی میک کنار ماشین ایستاده بودند و از همانجا بالن ها را تماشا می کردند. دایی میک به آسمان نگاه کرد و گفت: «چه هوای خوبی! نگاه کن! مسابقه شروع شد. بالن ها دارند به آسمان می روند. » خاله هیلدا پرسید: «بچّه ها کجا هستند؟ نمی توانم ببینمشان. » دایی میک گفت: «نمی دانم، داشتند... »
خاله هیلدا حرفش را قطع کرد و گفت: «وای! نه! ببین. تیم و لیبی زیر سبد آن بالن قرمز و آبی هستند. بالن را نگهدار، میک! نگهش دار! »
دایی میک فریاد زد: «بپرید! » خاله هیلدا بلافاصله گفت: «نه، نپرید! ارتفاع بالن خیلی زیاد است. وای... تیم، لیبی... » و چشم هایش را بست. بالن قرمز و آبی در فاصله ی پنج، ده، یا پانزده متری زمین بود. مردم آنها را با دست نشان می دادند و فریاد می زدند: «محکم بگیرید »
و به کسی که داخل بالن بود می گفتند: «کمکشان کنید! » ولی مرد داخل بالن، مردم را نمی دید. تیم با صدای بلند به لیبی گفت: «خوبی؟! طناب را محکم بگیر. » لیبی جواب داد: «محکم گرفتمش ولی تا فرود آمدنمان خیلی مانده، تیم! اگر... » تیم بلافاصله فریاد زد: «کمک! کمکمان کنید! »