امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
140,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب بنویس حاتم، بخوان حته

کتاب بنویس حاتم، بخوان حته رمانی به قلم هادی هیالی توسط انتشارات افراز منتشر شده است. داستان این کتاب تقریبا به شصت سال پیش برمی‌گردد که زمین‌های زراعی حاصلخیز مردم به عنوان مکانیزه کردن کشاورزی مصادره می‌شدند. ‌روستاییان مقاومت می‌کردند و مواجهات خشنی بین ژاندارم‌ها و مردم صورت می‌گرفت و در نهایت به حوادث تلخی منجر می‌شد.

در این میان شخصی به نام حاتم که خود نیز مورد ظلم واقع شده بود، رهبری قیام را بر عهده گرفته و در این راه کشته می‌شود.

گزیده کتاب بنویس حاتم، بخوان حته

حته یک ریز حرف زده بود، نفسش بند آمده بود. حمود به دادش رسید. لیوان آبی جلو دهانش گرفت. حته سرکشید، آهی بلند سر داد و پی گرفت:

«بعد از آن چند دقیقه‌ای، سکوت شده بود. مترجم بهم نگفته بود که مثلاً اعلام تنفس کرده برای چند دقیقه. فرصت آب خوردن پیدا نکرده بودم که صدای سروانه در سالن پیچیده بود. یکبار دیگراتهاماتم را ردیف کرده و در آخر گفته بود:

«محکوم به اعدام و باید تیرباران شود،" همین.»

حاتم سکوت کرد اما حمود همچنان کنجکاوانه به او خیره شده بود. حاتم او را زیاد منتظر نگذاشت:

«برگرداندنم زندان. بیست و چهارساعت گذشت خبری نشد. تو این یک روز صدبار مُردم و زنده شدم. صبح دیروز که دست و پا زنجیر شده به دستشوئی بردنم، توی توالت بودم که حرف‌های آن دو مأمور را شنیدم. اولی می‌گفت:

«بابا یارو سرگرده با فانتوم از تهران بلند شده آمده بی‌خبر از وضع اینجا دوباره از همین پاسگاه وحدتی برگشته تهران به رئیس زندان دستور داده به ستاد مرکزی برسم باید تلگراف اعدامش را روی میزم ببینم.می گن فرماندار با رئیس دادگستری اهواز صحبت می‌کند و می‌گه اگر حکم در همین دزفول اجرا بشه، عربها دست به آشوب می‌زنند و خواهش کرده بود که بهتره در همان مرکز اقلیم تیرباران بشه» مأمور دومی حرف همکارش تائید می‌کنه و می‌گه:

«حق با فرمانداره این بچه تهرون چه خبری داره از فرهنگ و رسوم مردم اینجا؟» حته گفت اینها را که می‌گفت مامورا با چاشنی تمسخر اینارو می‌گفتن.

صفحات کتاب :
158
کنگره :
‫‭PIR8364‬‬
دیویی :
‫‭8‮فا‬3/62‬‬
کتابشناسی ملی :
7634430
شابک :
978-600-326-654-4
سال نشر :
1400

کتاب های مشابه بنویس حاتم، بخوان حته