کتاب شوهر ایده آل یکی از معروفترین نمایشنامههای اسکار وایلد، نمایشنامهای سرگرم کننده و تفکر برانگیز است. تمام اتفاقهای این نمایشنامه در چهل ساعت به وقوع میپیوندد و زمان آن به اوایل دهه 1890 باز میگردد. ابتدای نمایشنامه با مهمانی در خانه لرد و لیدی چیلترن دوستداشتنی در لندن آغاز میشود.
شخصیتهای اصلی نمایشنامه از خانواده هایی ثروتمند و شناخته شده و برخی از زنان نمایشنامه زیبا و حوصله سربر هستند. آن ها تنها علاقمند به پوشیدن لباسهای زیبا و سرک کشیدن در زندگی مردم دیگرند.
دستهای دیگر اما به زندگی و سیاست نگاه جدی تری دارند و در شغلهای حکومتی مهمی هستند. برخی مانند لرد گرینگ، تنها میخواهند از زندگی لذت ببرند. آن ها همیشه به مهمانیهای شام و تقریبا هر شب به تئاتر میروند، مبادی آداب هستند و هیچ وقت صحبتهای قابل تامل نمیکنند.
در این میان اما پرده از رازی برداشته میشود. این راز به فاش کننده آن قدرتی بخشیده که او را در مقابله با دیگران برتری میدهد. زنی که پی به این راز برده میخواهد جهان را از آن آگاه کند اما چه کسی و چگونه او را متوقف خواهد کرد؟ و چه کسی در این میان زیان خواهد دید؟
در طی نمایشنامه ما آن روی دیگر شخصیتها را کشف میکنیم. آن ها در مورد درستی و نادرستی رویدادها بحث میکنند. آن ها میخواهند کار درست را انجام دهند اما همزمان شاد هم باشند. اینجا سوال اساسی مطرح میشود، چه اقدامی باید انجام دهند؟ تصمیم گیری برای آن ها مشکل است. دیگران چه فکری خواهند کرد. آنها همیشه باید از قوانین جامعه لندن تبعیت کنند.
در اتاق نشیمن خانه سر رابرت، لرد گارینگ با لباس شب بر روی یک صندلی دستهدار نشسته است. سر رابرت با حالتی عصبی در اتاق بالا و پایین میرود.
لرد گارینگ: رابرت عزیزم، این مشکل مهمیه. چرا همه اتفاقات دیشب رو به همسرت نگفتی؟
سر رابرت : آرتور، نتونستم بهش بگم. اون تنها زنیه که توی تمام عمرم عاشقش بودم. اگه حالا همه چیزو بهش بگم، ازم متنفر میشه.
لرد گارینگ: مگه لیدی چیلترن بینقصه؟
سر رابرت: بله همسر من بی عیب و نقصه.
لرد گارینگ: چقدر حیف شد! متاسفم رابرت. منظورم این نیست. اما من دوست دارم با لیدی چیلترن صحبت کنم.
سر رابرت: میتونی سعیت رو بکنی اما اون هیچ وقت نظرشو تغییر نمیده.
لرد گارینگ: چرا سالها پیش بهش نگفتی؟
سر رابرت: کی؟ وقتی که ازش درخواست ازدواج میکردم؟ اون ازدواج با یه مرد درستکار رو قبول کرد. نمیدونست پول های من از کجا اومده. اما کارهای من به کسی آسیب نزد.
لرد گارینگ [با نگاهی جدی به او مینگرد] فقط به خودت رابرت.