کتاب زن رمان آمریکایی است به نوشته کریستین هانا با ترجمه آقای امیرحسین رضائی و سرکار خانم هدی مسگران منتشر شده در نشر متخصصان.
زنانِ در سایه؛ زنان ناپدید؛ نیروهای پشتصحنه؛
آنان که اغلب نهتنها دیده نمیشوند، بلکه اذهان عمومی، کمتر گمانش به اینسو میرود که در پس ماجراها و وقایع تلخ و شیرین، اتفاقاتی در جریان است و کسانی در حال نقشآفرینیاند.
جنگ، ماهیتی مردانه دارد و نمیتوان به آن نظر و نگاهی جدا از جنسیت داشت؛ چرا؟ چون ذات زنانه آن هنگام که غوطهور در انرژی زنانهاش است، تناسب و سنخیتی با تخریب و ویرانی و خشونت ندارد، بلکه تمایلش به نگهداری، مراقبت و صلح است؛ البته نه اینکه یک زن قدرت تخریب و خشونتورزی نداشته باشد، دارد، خوب هم دارد! اما کجا و چرا؟
آنهنگام که سلامت و آسایش عزیزانش در ابتدا و آدمهای دیگر را در ادامه در خطر ببیند، قدرتهای نهفتهاش بیدار میشوند و چنان آتشفشان فوران میکنند؛ البته که تا بوده، به این منوال بوده که او از انرژی و توان خود، برای مراقبت و پرستاری بهره برده و همچون مرهم، از جسم و جان و روح و توان خود مایه گذاشته تا از نسل بشر و از فرزندان وطن خود مراقبت کند.
امروز، در دورانی زیست میکنیم که برخی کورکورانه، فریاد سر میدهند که چرا مردها بیشتر از زنها در جنگها کشته میشوند؟! گویی یادشان رفته آن هنگام که طفلی صغیر و ناتوان بودند، شیره جان مادر و آغوش گرم او، به آنها حیات بخشیده و اگر همان زنها نبودند، مردی نبود که جنگافروزی کند و جان مردان دیگر را به خطر بیندازد.
بهراستی، اگر زنها نباشند، اگر تیمارگری نکنند، اگر مادری نکنند، کدام سرباز میتواند در میدان نبرد دوام بیاورد؟
چند سرباز و فرمانده، جان خود را مدیون زنانی هستند که از روح و جسم خود خرج کردند تا آنها زنده بمانند و به آغوش خانوادههایشان بازگردند؟ زنانی که بر جوانی سربازان، بر اندوه مادران آنها و غم پدرشان نیز گریستند و سعی کردند جان جگرگوشه یک خانواده را نجات دهند.
اینکه گمان شود جنگ فقط در پشت خاکریزها و یا در میان رگبار گلولهها جریان دارد، اثری بیقواره از بیخردی گمانکنندهاش است!
هیچ صحنهای، بدون پشتصحنه نیست و نمیتوان گفت هیچ اکتوری، بیشتر از تدارکاتچی زحمت کشیده است.
یک نفر جان خود را در میدان نبرد میدهد و دیگری جان خود را در پشت جبهه صرف حفظ و پرورش و مراقبت از جسم و جان بازماندگان میکند.
بهراستی، اگر زنها نبودند، اصلاً نسلی شکل میگرفت و نمو مییافت؟
آنچه قرار است در این کتاب بخوانید، نشانی از بینشانهاست که در پشتصحنه یکی از بیهودهترین نبردهای تاریخ بشر، حیران و درمانده، در پی نجات جان سربازان هر دو جبهه تقلا کردند، ولی نامی از آنها در تاریخ برده نشد و آنچنان که باید و شاید، فداکاریها و رشادتهایشان دیده نشد.
و اما پرسش آخر؛ پرورش یک انسان دشوارتر و خطیرتر است، یا ساختن یک بنا؟!
نه آنکه اهمیت یکی کمتر از دیگری باشد، بلکه اول کدام بوده که دیگری در پیاش آمده؟
زنها در طول تاریخ چنان بار تمام زحمات و سختیها را به دوش کشیدهاند و چنان تمام دشواریها را بر خود هموار نمودهاند تا عزیزانشان در آسایش باشند که برخی به این نتیجه رسیدهاند که پرورش یک انسان و به ثمر رساندن او، بسی کار بیدردسر و آسانی است!
امید است که تاریخ برخلاف پیشینهاش، روایتگر فداکاریها و رشادتهای زنان نیز گردد.