کتاب استبداد غولهای فناوری اثر جاش هاولی با همکاری انتشارات صاد و با ترجمه امیرعباس رکنی و حمید حائری منتشر شده است.
جاش هاولی در این کتاب، با طرح یک فضای تطبیقی از روزهای آغازین شکلگیری ایالات متحده آمریکا، پدران بنیانگذار آمریکا، اندیشهها و آرمانهای اساسی تشکیل این کشور و ترسیم روح حاکم بر گفتمان دموکراسی از یکسو، و مقایسه آن ایام و اندیشهها با شرایط کنونی حاکم بر آمریکا، به شکل زیرکانه و البته با قلمی بسیار تند و صریح بهنقد غولهای فناوری میپردازد. غولهایی مانند گوگل، آمازون و فیسبوک و اپل که زمانی نمادی از نبوغ، آزادی و پیشتازی آمریکا در فناوری بودند، امروز با جمعآوری مقادیر غیرقابلتصوری از دادههای شخصی کاربران، برای خود یک تکنوالیگارشی باقدرت سیاسی و اقتصادی بلامنازع تبدیل شدهاند. نویسنده در این کتاب، غولهای فناوری را میراثداران شرکتهای پیمانکاری راهآهن در دوره شکوفایی صنعتی شدن آمریکا معرفی کرده و فردی مثل مارک زاکربرگ، مدیرعامل فیسبوک را با جی.پی. مورگان سرمایهدار معروف و غول نفتی آمریکای قرن نوزدهم مقایسه میکند.
در این زمان بود که تصمیم گرفتم به اصل موضوع برسم. من گفتم شما در مورد رقابت، حریم خصوصی و پایان دادن به سانسور ناعادلانه صحبت میکنید، اما این انحصار شماست که به شما قدرت انجام همهٔ آن کارها را میدهد، پس بیایید جدی باشیم. تطمیع و خرید رقبا را متوقف کنید، رقابت گلوگاهی (نابودکنندهٔ رقبا) را پایان دهید، ثابت کنید که آمادهٔ تغییر هستید، به انحصار خود پایان دهید: اینستاگرام و واتساپ را بفروشید و امپراتوری فیسبوک را درهم بشکنید. زاکربرگ به دنبال این چالش لحظهای ساکت نشست و چند پلک زد. همراهان بانفوذ دولتی او در صندلیهایشان اخم کردند. میتوانستم ببینم که به هیچ یک از شامهای خصوصی پرزرق وبرق با مارک دعوت نمیشوم. لحظهای بعد پاسخ داد. لحن صبورانهٔ او به خشم تبدیل شد. وی گفت: «من نمیدانم باید چه بگویم! این مضحک است، چنین اتّفاقی نخواهد افتاد.» و این پاسخ بیانگر کلّ موضوع بود.
فیسبوک قصد نداشت از انحصار خود دست بکشد. فیسبوک یکی از قدرتمندترین شرکتهای آمریکایی از زمان شکوفایی دوران طلایی از یک قرن قبل بود و قصد تسلیم قدرت با میل و رغبت را نداشت. این شرکت و سایر سکوهای فناوری بزرگ (گوگل، توییتر، آمازون و اپل) میخواستند اقتصاد آمریکایی و کلّ کشور را اداره کنند و تا سپتامبر سال ۲۰۱۹ به شکلی فزاینده در موقعیت انجام چنین کاری بودند. هنگامی که در برابر میز مارک زاکربرگ، عالیجناب غارتگر امروزی نشسته بودم، تنها چیزی که به فکرم میرسید این بود که آمریکا دوباره وارد دوران انحصارگران شده است. آنها به همان اندازهای که یک قرن پیش برای جمهوری ما و مردم عادی مخرب واقع شدند، قدرتمند و تهدیدآمیز بازگشته بودند و همانطور که در آن هنگام تئودور روزولت و هموطنان مورداعتمادش با انحصارگران مبارزه میکردند، اکنون دوباره به کسی مانند روزولت نیاز داشتیم.