کتاب چه یکی چه هزارتا اثر یثنا رمضانی توسط انتشارات گوی منتشر شده است. کتاب چه یکی چه هزارتا بین حشرات بیشه پشت کوه، خانم هزارپا از همه مهربانتر و مؤدبتر بود. دوست داشت مدام به خانواده و دوستانش سر بزند، از حال آنها خبردار شود و ا گر کسی کمکی لازم داشت، کمکش کند.
یک روز صبح زود وقتی آفتاب داشت کمکم همه موجودات توی بیشه را از خواب بیدار میکرد، خانم هزارپا تصمیم گرفت برای دیدن پدر پیرش تا بیشه بعدی سفر کند. او داشت خودش را برای این سفر طولانی آماده میکرد که متوجه شد چند لنگه از کفشهایش کهنه و خراب شدهاند. با کفشهای کهنه نمیشد به این سفر طولانی رفت...
غمگین و ناراحت به گوشه ای خزید و به فکر فرو رفت. پروانه ی زیبا و سحرخیزی داشت همان حوالی پرواز می کرد. چشمش افتاد به خانم هزارپا که زانوی غم بغل کرده بود و غصه می خورد. نزدیک رفت و پرسید: " سلام خاله هزارپای مهربون! چی شده؟ چرا ناراحتی؟"
هزارپا آهی کشید و گفت: "سلام، امروز می خواستم به دیدن پدرم برم. ولی با این کفش ها که نمی شه! تازه؛ براش دلمه برگ هم درست کردم. پدرم دلمه برگ خیلی دوست داره."