مجموعه سه جلدی «شهر ماردوشان» نوشته محمدتقی حسنزادهتوکلی است که در انتشارات صاد به چاپ رسیده است.
در کتاب شهر ماردوشان 2، که در 5 فصل نوشته شده است، قهرمانی که ماجراهایی شگفت را پشت سر گذاشته، به دنبال آن است تا زندگی آرامی داشته باشد، اما ماجراها دست از سر او بر نمیدارند. او بار دیگر باید لباس پیکار بپوشد و به یاری کسانی برود که در رنج افتادهاند. در این نبرد دستاوردهای پیشین قهرمان به یاری او میآیند. راز رویدادهایی که در گذشته قهرمان با آن روبهرو شده است، آشکار میشود و او میتواند به یاری این دانش تازه، درک دیگری از قهرمانان دیگری که تا به حال میشناخته، داشته باشد.
نور خورشید طوری روی قلهی پر برف میدرخشد که اگر از دور بایستی و نگاه کنی، به نظرت میآید قلهی کوه روی آسمان شناور است و نور سفید از تن کوه به آسمان میرسد. سه فرسنگ دورتر سایهی سه سوار بر روی زمین افتاده. سواری با گُرزی گاوسر بر دوش جلوتر از دو سوار دیگر میتازد. انبوه گیسوان بلندش همراه هر جهش اسب موج برمیدارد و بار دیگر بر شانههای پهنش میریزد. پشت سر او سواری با خنجری خمیده در دست بر پیکر اسبی عریان سایه به سایه جلو میآید.
آن سوتر سواری دیگر کمند بلند و پیچانش را از کنار تن عریان اسبش آویخته. سه سوار به سوی یگانه کوه روبهرویشان میتازند. کوهی که به تنهایی از گردن زمین بیرون آمده و نیمی از تنش سفیدپوش شده است. خورشید بر تن یگانه کوه روبهروی سه سوار میتابد و گویی تن کوه در آسمان شناور شده و از فرط درخشش میخواهد به پرواز درآید. پشت قلهی پر برفِ کوه دروازهی شمالی شهر ماردوشان از دور دیده میشود، طوریکه میتوان به یک تاختن به دروازه ی شمالی شهر رسید.