کتاب طرز فکر میلیونری، اثر پت مسیتی و با ترجمه خلیل رضوی و پروانه پاک؛ در هفده فصل به نگارش درآمده است که به عناوینی نظیر آیا شما ویروس ذهنی دارید؟، مسیر را برای رفتن به سمت خوش بختی تغییر بده، افکارتان، اعمال تان خواهند شد، پیشرفت یک طرز فکر میلیونری، از دیوارهای ذهن خود بالا بروید، نگرش مثبتی در مورد خود ایجاد کنید، 10 ویژگی کلیدی طرزفکر میلیونری، نگرش خود را نسبت به پول درست کنید و غیره پرداخته و به بررسی آن میپردازد.
فصل دوم: مسیر را برای رفتن به سمت خوش بختی تغییر بده
اگر از سطح موفقیتی که اکنون در زندگیتان دارید راضی هستید، هیچ انگیزهای برای تغییر آن نخواهید داشت. شاید دوست دارید موفقتر باشید، اما خود را با این جمله قانع کردهاید که بهتر است موفقیت همین طور که پیش میرود، به دست آید. به عبارت دیگر سطح نارضایتی شما به اندازهای نیست که شما را به تلاش برای تغییر کردن وادارد. قبل از این که هر تغییری در زندگی شما به وجود آید، شما باید بپذیرید همه چیز به اندازهای که میتوانست یا میتواند خوب باشد، نیست. پس باید کاری برای تغییر سطح موفقیتتان در زندگی انجام دهید.
شروع تغییر با تصمیم گیری برای انجام کاری در مورد موقعیتی که از آن ناراضی هستید ایجاد میشود. برای رسیدن به موفقیت، باید آن قدر نارضایتی وجود داشته باشد که منجر به تصمیم برای تغییر شود. اگر شما از سطح موفقیت خود در زندگی راضی باشید، محدودیتهایی برای موفق شدن در زندگی خود ایجاد کردهاید. رضایت، موجب توقف و سکون است. شما نباید هیچ گاه متوقف شوید. شما با یک ظرفیت نامحدود آفریده شدهاید، اما ظرفیت شما برای افزایش موفقیت بستگی به سطح نارضایتی و آرمان طلبی شما دارد. این به آن معنی نیست که شما باید همواره در زندگی با ناامیدی، نارضایتی و بیمیلی زندگی کنید و یا هیچ گاه به خاطر آن چه که دارید تشویق نشوید و از آن لذت نبرید، نه، مانند ورزشکاری که تلاش میکند دفعهی بعد بهترین عملکرد را داشته باشد، در وجود همهی ما بایستی اشتیاقی برای رشد کردن و طی کردن پلههای ترقی وجود داشته باشد. بانکدار معروف، دیوید راکفِلر به این نتیجه رسید: همان طور که ما به اختراع نیاز داریم، نارضایتی نیز پدر پیشرفت است. اخیراً فرصتی پیش آمد تا برای شرکتی که قرار بود از درجه ی متوسط به عالی ترقی یابد سخن رانی کنم.
این سخن رانی آن قدر عالی بود که در پایان، افراد زیادی در کنار میز من صف کشیدند تا کتابها و محصولات من مانند اسپیدی گنزالس را که با مشکلات مقابله میکرد بخرند. بعد از یک ساعت، من در حال جمع کردن کتابهایم بودم که خانمی به سرعت نزد من آمد و گفت: آیا هنوز برای ایجاد کسب وکار فعالیت مشاوره میدهید؟!
مجری سخنرانی کنار من ایستاد و سرش را تکان داد: من با لبخندی به او گفتم: ما همیشه برای ایجاد کسب و کار فعالیت میکنیم! میتوانم به شما کمک کنم؟ خانم گفت: میخواهم سری کامل کتابهای شما را بخرم.
هروقت به خانه میروم شوهرم تمام روز را از دست طلبکاران و صورت حسابهای مالی شکایت کرده و غر میزند. او حتی میگوید: ما هیچ گاه نباید وارد کسب و کار بشویم! با خودم فکر کردم، من یک انتخاب دارم: یا اجازه دهم همسرم ذهنام را به هم بریزد و یا پت میسیتی! به همین دلیل برگشتم تا تمام محصولات شما را بخرم، اگر میتوانستم بین توصیه شما وحرفهای همسرم یکی را انتخاب کنم، من شما را انتخاب میکردم!