کتاب هنوزم دوستت دارم اما، همان قصه آشنا و قدیمی دو عاشق دلباخته است که به خاطر اختلافات دارایی و تنگدستی، باید از هم فاصله بگیرند. با این تفاوت که این بار مهسا نصیری فرد روایت تازهای از این ماجرای عاشقانه را به نگارش درآورده است.
پیچ و خمهای زندگی و مشکلات، عشق میان نیلوفر و هوتن را با افسوس، فراغ و دلتنگی همراه میکند. اما مگر خاصیت عشق همین سوختن و ساختن نیست؟ خاصیتی که احساسی شگفت را به ارمغان میآورد.
با دلمشغولیهای نیلوفر دختری از جنس احساس، از جنس شکوفههای گل نرگس و با دنیایی از عواطف همراه شوید و داستان شورانگیز عشقش که اثر آن برای همیشه در قلب شما جاودانه خواهد ماند را دنبال کنید.
گاهی زندگی در نگاه آدمی تیره و تاره، اما نمی دونم چه رازی بین عشق و زندگی ست که در کم ترین زمان تموم عالم رو دگرگون می سازه من این قانون رو زمانی تجربه کردم که به احساسات هوتن پی بردم.
بعد از آنکه احساسات هر دویمون آشکار شد زندگی برام رنگ و بویی دیگه ای گرفت. احساس می کردم دنیا زیباتر از قبل شده، طلوع خورشید، آواز پرندگان، کارهای روزمره، سایه درختان، شکوفه های گلها، طراوت گل های نیلوفر، عطر گل های یاس و همه و همه زیباتر و با معناتر از گذشته بودند.
هوتن برام معنای کامل عشق و احساس و عاطفه بود. من در نگاه او عشق رو می دیدم، در حرف هاش امید رو حس می کردم اما در انتهای قلبم چراغ ترس سوسو می زد. با اینکه تموم وجودم عشق هوتن رو می طلبید اما گاهی دلهره ی از دست دادن او زندگی ام رو دشوار می کرد.
هوتن مهربان تر و با احساس تر از اونن چیزی بود که در خیالات و رویاهای خویش پرورانده بودم، او به معنای واقعی عاشق بود. چند روز بعد از ماجرای ترک خونه توسط هوتن صبح زود برای رفتن به دانشگاه از خواب برخاستم. بعد از آنکه صبحانه مختصری در آشپزخونه خوردم راهی دانشگاه شدم.