کتاب سودای با تو بودن اثر زینب ارونی توسط انتشارات آپامهر منتشر شده است. داستانهای عاشقانه همیشه در میان خوانندگان ایرانی محبوب بودهاند. از لیلی و مجنون گرفته تا شیرین و فرهاد، مردم ایران این داستانهای لطیف را سینهبهسینه نقل کرده و به آنها دلبستگی داشتهاند. این روحیه به نویسندگان معاصر هم منتقل شده و نتیجه آن رمانهای عاشقانهای است که هرکدام تصویری جدید از عشق نشان میدهند.
کتاب سودای با تو بودن نیز داستانی عاشقانه است، داستانی درباره امیر که خانوادهاش اصرار دارند با دخترداییاش لیلا ازدواج کند، اما او به همکلاسیاش دلبسته و از احساسات لیلا بیخبر است..
امیر بعد از برخورد با ماشین روی زمین افتاد وسایلش روی زمین پخش شد... بهرام با نگرانی به سمتش دوید و مهناز از پشت فرمون اتومبیلش باپوزخند به آن ها نگاه کرد ...
ملیکا لبشُ گزید و گفت: وای خدای من... مهناز نکنه چیزیش بشه...
- حواسم بود...
بهرام لباس امیر را تکان داد و گفت: آخ ,خ... سالمی؟
سرش را تکان داد وبه کتاب های پخش شده روی زمین اشاره کرد: اینا رو جمع کن. مهناز از ماشین پیاده شد و به طرف آن ها رفت قیافه متاثری به خودش گرفت: حالتون خوبه؟
با اخم نگاهش کرد: حتما باید از سر و صورتم خون بریزه تا بفهمی طوریم نشده. حواست کجاست خانم. این چه وضعه رانندگی یه بلد نیستی نشین پشت فرمون. مهناز اخمی کرد و رویش را برگرداند که ادامه داد: نخیر مثل اینکه بدهکارم شدیم. ببخشید خوردم به ماشین شما
مهناز بلند خندید و در حالی چشماشو خمار میکرد گفت: سخت نگیر. طوری نشدی که. زیر لب اداشو در میآورد که بهرام زیر گوشش گفت: آخی. دخی خوشگله کلاسمونه ببین چه ناز میشه وقتی میخنده خداییش فیسش بیسته. و بعد به صورت مهناز خیره شد.