امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
15,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب از رودخانه گذشتیم

کتاب از رودخانه گذشتیم اثر افسانه رحیمی توسط انتشارات آپامهر منتشر شد.

گزیده کتاب از رودخانه گذشتیم

یکی از دختر ها گفت: تو باید از پدر بخواهی جواهر داخل جعبه ی شیشه ای را برایت بیاورد آن ها فکر می کردند که اگر جلال به دنبال جواهر داخل جعبه شیشه ای برود گرفتار خطر بزرگی خواهد شد و مرگش حتمی است و وقتی جلال بمیرد تمام ثروت او به مادرشان خواهد رسید. شیشه عقب ماشین پر از قطره های باران بود.

ناگهان دستی قطره ها را کنار زد و چشم ها دوباره به رویا خیره شد، رویا وحشت زده جیغ کشید فواد بالا پرید و خودش را به سمت جلوی ماشین روی مادر پرت کرد. جلال که دیگر تحمل این وضع را نداشت چند بار گفت : الله اکبر ... الله اکبر. او ماشین را با خشم و اضطراب نگه داشت و گفت : آخه زن چه مرگته ... چت شده ؟

چرا با اعصاب و روح و روان من بازی می کنی؟ بخدا دیگه از دستت ذله شدم

بخودت بیا !

رویا سرش را بین دست هایش پنهان کرده بود و گریه می کرد. جلال که گریه های بی امان همسرش را دید دلش بحال او سوخت.

باز هم چند بار با کلافگی گفت : استغفرالله ... استغفرالله ...

ای خدا این زن رو شفا بده یا منو بکش از دست این زن خلاص بشم. کمتر پیش می آمد که جلال غوغا به راه بیندازد و این موضوع به وحشت رویا دامن می زد لب ها همچنان در گوش او زمزمه می کردند و می خندیدند و به آرامی می گفتند : برگردید ... برگردید ...

جلال، فواد را که از ترس به آغوشش پناه آورده بود بوسید و موهایش را با دست نوازش کرد از یک طرف به شدت خشمگین و عصبانی بود و از طرف دیگر می دانست که همسرش فقط او را دارد و بیمار است و باید به هر نحو ممکن به او کمک کند تا حالش بهبود پیدا کند بنابراین سعی کرد تا به خشم و ناراحتی اش غلبه کند او دوباره با صدای ملایمی به همسرش گفت : حالا چرا گریه می کنی رویا جان؟ منو نگاه کن رویا با توأم !

صفحات کتاب :
112
کنگره :
‏‫PIR8345‭‬ ‭/ح98‏‫‬‭‮الف‬4
دیویی :
‏‫‬‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
5631833
شابک :
‏978-600-7146-77-4
سال نشر :
1398

کتاب های مشابه از رودخانه گذشتیم