کتاب عقیق بی بها به قلم یاسر ملکی کاوشی در اندیشه مولانا است که توسط انتشارات نسل روشن منتشر شده است. یاسر ملکی در مورد این کتاب می گوید: آشنایی من با افکار مولانا به دوران نوجوانیام بازمیگردد. زمانی که به خاطر فضای علمی و فرهنگی در خانواده، به مطالعات غیر درسی و خواندن کتابهای فلسفی و عرفانی علاقهمند شدم و سپس بهواسطه آشنایی با استاد عزیزی، اولین بارقههای علاقه به مکتب مولانا در من پدید آمد و روز به روز هم بیشتر شد.
ایشان در جلسات هفتگی که به صورت ثابت در منزل یکی از دوستان برگزار میشد از مولانا میگفت و میخواند و ما را هر چه بیشتر به غور در آموزههای مثنوی تشویق میکرد. این ارتباط تا مدتی ادامه داشت و بعد بهخاطر مسائل و اشتغالاتم، دیگر امکان حضور در این جلسات را نداشتم. اما دیری نگذشت که رشتههای انس و الفت من با مولانا و اثر تعلیمی او یعنی مثنوی معنوی، مستحکمتر از قبل شد و به جایی رسید که ابیات و غزلیات او را در کوتاهترین زمان بهخاطر میسپردم و چندین و چندبار میخواندم و تکرار میکردم. تا اینکه به مرور، سطح مطالعاتم در این حوزه گسترش یافت و کتابهای زیادی را در مورد زندگی و افکار مولانا تهیه و بیشتر اوقات به مطالعه آن ها میپرداختم.
پس از پایان دوره کارشناسی ارشد، تصمیم به مطالعه دقیق و پژوهش حرف های در این کار گرفتم. تقریباً روزی نبود که در محضر این عارف بزرگ، ننشینم و از آموزههای نجاتبخش او بهرهمند نشوم تا جای یکه، کمتر کتابی جز مثنوی، برایم دلپذیر بود و احساس میکردم که ارتفاع سخنان او، به اندازهای بالاست که با کمتر مکتب فلسفی قدیم و جدید برابری میکند. به صراحت میگویم که وقتی در جزیره مثنوی ساکن شدم و به قدر طاقتم، به گشت وگذار در آن پرداختم بسیاری از حرفها و ادعاهای این مکتب و آن مکتب، در نظرم رنگ باخت و دانستم به میزانی که عطش معنایابی انسان بیشتر شود جلوههای نابتری از آن برایش کشف میشود.
اما در مورد ویژگی سوم (نرمش) باید بگوییم که برای مولانا، هیچ عاملی به اندازه عبادت و ریاضت، تقویتکننده تفکر نیست. عقل آدمی ظرفیتهای نهفته و بیشماری دارد که فقط در میدان نبرد با نفس و غلبه بر آن، نمایان میشود. هر قدر که این ظرفیتها شکوفا میشوند توانایی عقل برای کشف حقایق هستی نیز افزایش مییابد. البته این مهم، بدون حمایتهای دین ممکن نیست. درواقع تن دادن به تکالیف و دستورات شریعت، راه را به روی دشمن قوی و خطرناکی چون نفس اماره میبندد و شرایط لازم را برای پرواز عقل در آسمان معرفت پدید میآورد.
چون مهمترین خطری که هر عقلی را تهدید میکند خطر اسیری و بردگی است. عقلی که به اسارت نفس درمیآید نیرو و کاراییاش را از دست داده و رو به ضعف مینهد. که نقش عبادت در اینجا بسیار مهم و تعیینکننده است. دقیقاً مشابه کاری که آفتاب با تکه یخ منجمد میکند. گاهی عقل در اثر سرمای ناشی از هجوم هواهای نفسانی دچار افسردگی و انجماد میشود که فقط با رو آوردن به ذکر الهی میتوان آن را ذوب کرد.
این ذکر مانند خورشید سوزانی است که بر پیکر عقل منجمد میتابد و آن را پویا و فعال میکند. اساساً آدمی به مدد رنج ناشی از بندگی عاشقانه، به لطافت روحی رسیده و مانع ورود غرض و تعصب جاهلانه به ساحت اندیشه میشود. برخلاف برخی اندیشههای سخت و آزاردهنده که مانند خاری بر پیکر جامعه فرو میروند. اما اندیشههای نرم و لطیف مانند گل زیبا و خوشبویی هستند که جاذبه زیادی دارند و معمولاً مورد پذیرش جامعه قرار میگیرند. اندیشه مولانا، دقیقاً مصداق کامل از این نوع اندیشههاست. یعنی مانند آهنربایی قوی عمل میکند که سلیقهها و گرایشهای زیادی را به سوی خود جذب میکند.