کتاب صد غزل از هزاران رویا سروده حسین محبی، اشعاری عاشقانه و احساسی در قالب غزل دربردارد که عواطف شما را با خود همراه خواهد کرد.
در این کتاب غزلهای زیبایی را میخوانیم که عشق و شور و دوست داشتن را به تصویر کشیدهاند. حسین محبی کلمات را در ظرف یکی از قالبهای قدیمی شعر پارسی ریخته و به زیبایی هرچه تمامتر آن را با صور خیال آراسته تا نتیجه، اشعاری سرمست کننده و فرح بخش باشد.
سر و دل هر دو فدای رخ دلبر کردم
وآنچه مجنون نتوانست، من آخر کردم
صد غزل گفتم و صدهای دگر جا مانده
تا دو بیتیِ دو چشمش همه از بر کردم
پر شد از رایحۀ زلف کجش دشت خیال
دل و جان را من از این عطر معطر کردم
چون شراب از لب شهد و شکرش نوشیدم
صد حکایت ز لبش با لب ساغر کردم
شرط انصاف همین بود، ببینم رویش
من که عمری همه با فکر رخش سر کردم
محو آن هندسۀ قامت رعنا چشمیست
که در ایام فراقش همه شب تر کردم
بوسه را لمس و دگرگونه بگفتم لب او
زآنکه ارشاد شدم معنی دیگر کردم
شب دل از رخ ماهش همه مهتابی شد
دل و جان زین مه دُردانه منور کردم
به دلم از قدمش شور قیامت برپاست
من که دل در طلبش راهی محشر کردم
نشود باور رؤیای کسی این همه رنگ
وآنچه من با قلم عشق مصور کردم