کتاب زیتون با قلم جذاب و خواندنی منیره هاشمی به رشته تحریر درآمده و در انتشارات سروش منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی قرار گرفته است. کتاب زیتون حاوی هجده داستان که شامل عناوینی نظیر؛ « من پری بودم، تصمیمی برای تابستان، خداحافظی از کتابخانه، مثل یک درخت تک و ... » است.
«ریشه هایم قبل از این که زمان متولد شود
متولد شدند
قبل از این که تاریخ آغاز شود
قبل از تولد کاج ها و درختان زیتون
و قبل از رویش گیاهان
فرزند خانواده ای دهقانم
پدرم اشراف زاده نبود ...»
«محمود درویش»
کتاب زیتون با قلمی ساده اما جذاب، به روایت داستان هایی از زندگی دختری به نام زیتون می پردازد که بعد از مرگ پدر و بعد از گذاشتن پدربزرگ به خانه سالمندان و بعد از ازدواج مادر تنها و تنهاتر از قبل به نبرد این دنیا با تمام خوشی ها و ناخوشی هایش می رود.
نسخه الکترونیک کتاب زیتون را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.
وقتی مادر زیتون ازدواج کرد، او تنهاتر از قبل به پدربزرگ که هم اتاق او شده بود پناه می آورد با اینکه پیرمرد آلزایمر هم گرفته بود، اما داریوش ناپدری او از حضور او در خانه راضی نبود، به خاطر همین مادر زیتون مجبور شد پدربزرگ را به خانه سالمندان ببرد، اما زیتون دلش راضی نمی شد و التماس می کرد که این کار را با پدربزرگش نکنند؛ زیرا می دانست که او برای پدربزرگ بوی پری را می داد «پری، همسر پدربزرگ و مادرِمادرش» و تنها خاطره ای که این غول بی رحم یعنی همان «آلزایمر» نتوانسته بود از پدربزرگ بگیرد. این تنهایی اولین پیکار زیتون با تقدریری بود که روزگار برایش چیده بود و تصمیمی که برای رفتن به خلیل آباد گرفته، شاید آغازی برای یک زندگی تازه و آبستن رخدادهایی تازه برای او باشد.
کتاب زیتون حاوی هجده داستان که شامل عناوینی نظیر؛ « من پری بودم، تصمیمی برای تابستان، خداحافظی از کتابخانه، مثل یک درخت تک و تنها سلام خلیل آباد، زهرا، اگر سیب کمی آهسته تر چرخیده بود، ممد چوپان، کابوس، عمه راضی، چرا زیتون؟، شب شمع ها، یک دیگ پر از آرزو، خاطره های بابا، مهمان، خیلی زود بر می گردم» و غیره می باشد.
من پری بودم
تصمیمی برای تابستان
خداحافظی از کتابخانه
مثل یک درختِ تک وتنها
سلام خلیل آباد!
زهرا
اگر سیب کمی آهسته تر چرخیده بود
ممدچوپان
کابوس
عمه راضی
چرا زیتون؟
شب شمع ها
یک دیگ پر از آرزو
خاطره های بابا
مادر است دیگر
برای رسیدن به آرزویت بجنگ
مهمان
خیلی زود برمیگردم
زنگ در را زدم. در با تأخیر باز شد. می دانستم آقا داریوش دارد از مانیتور نگاهم می کند. خانه شده بود آسمان وسط شهر؛ خاکستری و پر از دود. سرفه ام گرفت. دست خودم نبود، نتوانسته بودم به دود سیگار عادت کنم. آقا داریوش نشسته بود پشت میز ناهارخوری وسط آشپزخانه. حلقه های دود را می فرستاد هوا. وقتی بابا زنده بود، خانه همیشه بوی ادکلن می داد؛ ادکلنی خوشبو که وقتی رفت، برای همیشه بویش را با خود برد.
مامان برای ناهار ماکارونی درست کرده بود؛ چرب و چیلی، پر از قارچ، همان طور که من دوست داشتم. بشقاب من را گذاشت روی میز. بشقاب آقا داریوش را هم گذاشت کنارش. دلم نمی خواست به صورتش نگاه کنم، اما نمی دانم چرا چشمم به او افتاد. چرک گوشه ی چشمش حالم را بد کرد. هیچ وقت صبحانه نمی خورد و ناهار تا می توانست، می خورد. چنگال را زد لای رشته های ماکارونی. غرغر کرد: «می دانی که خیلی قارچ دوست ندارم، اما باز توی غذاهایت قارچ می ریزی.»
مامان ایستاده بود. داشت کیارش را روی دستش می خواباند. پرسیدم: «نمی خوری؟»
- نه! اول باید بچه را بخوابانم. تو بخور، بعد من هم می آیم. ناهار را با اشتها خوردم. خیلی خوشمزه شده بود. بشقاب را گذاشتم توی سینک و گفتم: «خیلی خوش مزه بود، ممنون.»
مامان با خوش حالی نگاهم کرد. ته چشم هایش رضایتی قشنگ دیده می شد. آقا داریوش پوزخندی زد.
اتوبوس تند می رفت. سر پیچ مسافرها قل می خوردند روی هم. یک بار بدجوری خوردم به پیرزن بغل دستیام. مامان مهناز وقتی می خواست سوار اتوبوسم کند، به راننده سپرد که من را بنشاند کنار یک خانم. پیرزن از همان اول که سوار شدیم، بست خوابید. صدای خرخرش بلند بود.
مامان مهناز توی ماشین آقا داریوش به من گفت که دلش برایم تنگ می شود. وقتی داشت به کیارش شیر می داد، بدون اینکه نگاهم کند، همان طور که موهای کیارش را نوازش می کرد گفت که دلش برایم تنگ می شود.
نسخه چاپی کتاب زیتون را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.
مشخصات کتاب زیتون در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | سروش |
نویسنده: | منیره هاشمی |
تعداد صفحه: | 90 |
موضوع: | داستان ایرانی، رمان ایرانی |
قالب: | چاپی و الکترونیک |