کتاب یک قصر و چند پادشاه، داستان زندگی و زمانه امام هادی (ع)، نوشته مجید ملامحمدی، شامل ۲۶ داستان کوتاه است که برای گروه سنی نوجوان تألیف شده است. محتوای این داستانهای بسیار روان و زیبا از ابتدای ولادت امام هادی (ع) و دوران امامت و برخوردهایشان با خلفای غاصب عباسی و در نهایت شهادت آن بزرگوار است.
سرانجام پس از گذشت یک روز از توقف امام هادی، به دستور متوکل، برای وی خانهای در اردوگاه نظامی عسکر تهیه شد. دورتادور خانه چند نگهبان گماشتند و امام هادی از ملاقات با مردم منع شد. داخل خانه نیز جاسوسانی به عنوان خدمتکار مشغول کار شدند. اتاق امام شکل اتاقک زندان را داشت و تنها با حصیری کوچک فرش شده بود. به دستور خلیفه، متوکل، در گوشه اتاق برای وحشت و هراس امام قبری حفر کرده بودند، اما امام در آرامش بود و در مقابل مأموران حکومتی لحظهای خود را خسته و ناامید نشان نمیداد.
چند روز بعد، صقربن ابیدلف به دیدن امام رفت. بعد از بازگشت، به همسرش گفت: «وقتی به درون اتاقک راهم دادند، چیزی عجیب دیدم. امام بر حصیری کهنه نشسته بود. سلام کردم. سلامم را مهربانانه پاسخ داد و پرسید: برای چه آمدهای؟ گفتم: برای خبرگیری از حال شما! ناگهان نگاهم به چیزی در اتاق افتاد. مأموران متوکل در پیش روی امام هادی قبر بزرگی حفر کرده بودند تا حضرت را در وحشت و اضطراب بگذارند. طاقت از کف دادم و گریستم. امام دلداریام داد و گفت: گریان نباش.
فعلاً به من آسیبی نخواهد رسید! اشک از گونهها و چشمهای خود پاک کردم و خدای را شکر گزاردم. دقایقی را به گفتوگو گذراندیم. ناگهان امام رو به من گفت: خداحافظی کن و از اینجا بیرون برو که بر تو ایمن نیستم! من درنگ نکردم و پنهانی از آن خانه بیرون آمدم.