کتاب ذهن احساسی به قلم استیفن آسما رامی گابریل است که در این کتاب درباره سیستمهای هیجانی که برای شناخت تکامل ذهن انسان ضروری هستند سخن میگویند.
در کتاب پیش رو نویسندگان پدیده ذهن را از دید احساسات و تاثیر این احساسات در تکامل پسرعموهای نخستین، تا پیشرفتهای جامعه دخیل میدانند. آنها در بخشهایی از کتاب ذهن احساسی (The Emotional Mind) اذعان میدارند که احساسات عاملی بسیار مهم در تکامل جامعه بشری است و اگر احساسات و یا هیجانات نبود، زندگی به شکل امروزی وجود نداشت.
شما با احساسات زاده میشوید و از اولین تماس با مادر و نوازش او مواجه میشوید که نخستین ابراز احساس مادر به فرزندش است و این حس به نوزاد منتقل میشود. در درازای زندگی دریافت این احساسات و عواطف نقش بسیار مهمی در سرنوشت ایفا میکند و این درک مشترک بین مادر و فرزند در نوع ارتباط او با اطرافیانش و جهان پیرامون او نقش بهسزایی ایفا میکند.
تکامل ذهن، روایت رشد و توسعه این لایهها و ایجاد حلقههای بازخورد نسبت به یکدیگر است. در اینجا باید متذکر شد که بازخورد فقط یک فرآیند ذهنی نیست بلکه نوعی فرآیند تجسم شده، تصویب شده، درونی و اقتصادی - اجتماعی است.
ما فرآیندهای عاطفی سطح ثانویه را با بررسی بیمار ادراک پریشی چهره ای (یا PA)82 شناسایی کردیم. هدف این بود بفهمیم چگونه چنین بیماری می تواند واکنش های عاطفی مناسب به صورت هایی داشته باشد که نمی تواند آگاهانه از طریق سیستم عاطفی هماهنگ شده با شرایط ارزیابی کننده آن ها را تشخیص دهد.
الگوی کلی به کار رفته متشکل از دو بخش است: در مرحله اول، بیمار PA صورت چند فرد آشنا را می بیند سپس از او خواسته می شود بر اساس میزان شباهت به آن ها امتیاز دهد. در مرحله دوم، به بیمار PA نام برخی از افرادی که تصویرشان را در مرحله قبل دیده بود گفته می شود و سپس دوباره باید با همان مقیاس ها امتیازدهی کنند. امتیازات جمع آوری شده در مرحله اول با امتیازات مرحله دوم ارتباط داده می شود. مقدار همبستگی، انعکاس دهنده میزان صحت تشخیص پنهان از طریق فرآیندهای عاطفی است زیرا نظرات صریح بیمار PA را درباره هدف نشان می دهد.
آزمایش اول نشان داد MJH، بیمار مبتلا به ادراک پریشی چهره ای در مرحله اول نمی تواند درجه بندی درست از چهره افرادی داشته باشد که آن ها را می شناسد. به علاوه، درجه بندی او از علاقه به چهره هایی که می شناخت ارتباط زیادی با امتیازات صریحش برای اهداف مشابه داشت، حتی با وجود اینکه نمی توانست علناً یک چهره یکسان را تشخیص دهد. آزمایش دیگر نشان داد MJH می تواند به چهره های افرادی که شخصاً آن ها را می شناسد و افرادی که خوشش نمی آید امتیاز دهد؛ در واقع بیمار به درستی به چهره افراد آشنا در جهات مثبت و منفی امتیاز داد، علیرغم اینکه نمی توانست صراحتاً چهره ها را تشخیص دهد.