0.0از 0

بَکّه؛ یازده روایت از شاهدان فاجعه منا

۴۱٬۴۰۰
خرید
  • الکترونیکی
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب بَکّه

کتاب بَکّه شامل 11 روایت از شاهدان فاجعه منا به قلم ابراهیم اکبری‌دیزگاه توسط نشر معارف به چاپ رسیده است.

ابراهیم اکبری دیزگاه که تا به حال رمان‌های پر طرفدار «برکت»، «شاه‌کشی»، «سوره آفلین» و ... را به چاپ رسانده است، این‌بار به سراغ شاهدان فاجعه منا رفته و روایت 11 تن از شاهدان این واقعه را تدوین کرده است. فاجعه منا یکی از فجایع مهم چند سال اخیر است که در پی بی‌تدبیری سعودی‌ها، تعداد زیادی از زائرین از ملیت‌های مختلف خصوصاً ایران از گرما و تشنگی به شهادت رسیدند. نویسنده با قلم شیوای خود تلخی این فاجعه را با معجزه کلمات به تصویر کشیده است که مخاطب را تحت تأثیر قرار می‌دهد.  پس از واقعه منا که در حج سال 1394 رخ داد و در آن بیش از 400 تن از زائران ایرانی به شهادت رسیدند، آثار متعددی در قالب هنر تلاش کرده‌اند تا بخشی از این واقعه و مظلومیت شهدای این فاجعه را به تصویر بکشند.

نویسنده در بخشی از این کتاب درباره دشواری‌هایی که در راه نوشتن این اثر متحمل شده است، می‌نویسد: «در آن 40 روز که روایت شاهدان را ضبط می‌کردم، من روزها گوش می‌شدم: روایت‌های متعدد آلوده به قیامت را می‌شنیدم و حالم خوش بود؛ باری قیامت به وجود آدم انبساط و نشاط می‌بخشد. اما شب‌ها کابوس می‌دیدم؛ کابوس ازدحام، کابوس گوشت و خون، کابوس انبوهی آدم‌ها، کابوس بدن‌های عریان و متورم پشته شده روی هم و کابوس شیطان را که دشمنی می‌کند با انسان. فقط تقلا می‌کردم که خاطرات، زودتر تمام شود.» بعد گفت: «نگذاریم فراموش بشود. من امروز به سختی از بستر بلند شدم، چون می‌دانم اگر ما این حرف‌ها را نزنیم، فراموش می‌شود؛ مثل حادثه‌ حجِ سالِ 66 که 300 حاجی، مظلومانه شهید شدند.»

گزیده کتاب بَکّه

به تدریج وضعیت و حرارت آفتاب به قدری تند و آزاردهنده شد که با توجیهاتی از قبیل این که خودمان چتر را نگرفته‌ایم، سعی می‌کردیم از سایه‌ی چتر سنی‌ها استفاده کنیم. هفت هشت دقیقه که گذشت، دیگر نفس کشیدن هم برای‌مان سخت شد. بعضی‌ها می‌گویند که گازی در فضا منتشر کردند. من چنین چیزی را احساس نکردم، اما این را می‌فهمیدم که از فشار جمعیت گرما و تشنگی دیگر نفس کشیدن برای همه‌ی ما سخت شده بود. به قدری هوا خفه و گرفته بود که وقتی نسیمی می‌آمد و چتری تکان می‌خورد و هوا قدری جابه جا می‌شد، احساس می‌کردم هوای تازه آمده، بهشت شده. همه از هر چهار طرف در فشار و تراکم بودیم. با این که مدتی بود که جمعیت متوقف شده بود، کسی نمی‌توانست قدم از قدم بردارد. باز هم مأموران سعودی جماعت را از پشت سر هدایت می‌کردند به این مسیر از سه راه به بعد کاملاً معلوم بود که راه‌بندان است...