کتاب بایگانی همیشگی یادداشتهای محرمانه ادوارد جوزف اسنودن، متخصص کامپیوتر و جاسوس سابق سازمان سیا است. ادوارد جوزف اسنودن جاسوس سابق سازمان سیا در این کتاب گوشههایی از زندگی و کار خود در سازمان سیا را فاش کرده است.
اسنودن در هفت سالی که برای سازمان جاسوسی آمریکا کار میکرد به دولت آمریکا کمک کرد تا از نظر تکنیکی بتواند ارتباطات دیجیتال تمامی جهان را شنود، جمعآوری و ذخیره کند و در صورت لزوم در این حجم عظیم جستجو کند.
اسنودن که هفت سال در جامعه اطلاعاتی آمریکا کار کرده بود در این کتاب اعتراف میکند که از کارش برای سازمان جاسوسی و آژانس امنیت ملی آمریکا پشیمان است و حالا همه وقتش صرف این میشود که مردم را از شر آدمی که قبلا بوده حفظ کند. او به گفته خودش در سالهای کارش برای سیا فکر میکرده که دارد برای جهانی بهتر تلاش میکند و حلا اندیشهاش کاملا عوض شده است.
اسنودن خاطراتش را در این کتاب در سه بخش نوشته است و در آن اطلاعات محرمانه زیادی را درباره شیوه عملکردش در سیا و اندیشههای خودش درباره خدمت به کشور و مردم فاش کرده است.
تمام نوجوانان به نحوی هکر هستند؛ باید هم باشند؛ چون در شرایط سختی زندگی می کنند. آن ها گمان می کنند که دیگر بزرگ شده اند، اما بزرگ ترها خیال می کنند که آن ها هنوز بچه هستند. اگر سال های نوجوانی تان را به یاد بیاورید، قطعاً شما هم یک هکر بوده اید و دلتان می خواست به نحوی از کنترل والدینتان بگریزید. هرگز دوست نداشتید که مثل یک بچه با شما رفتار شود.
زمانی را به یاد بیاورید که بزرگ ترها می خواستند روی شما سلطه داشته باشند، انگار که اندازه و سن، نشانگر قدرت بود. حتماً پیش آمده که والدین، معلمان و مربی ها و روحانی ها قصد داشته باشند از موقعیتشان سوءاستفاده کنند و پا به حریم خصوصی تان بگذارند و انتظاراتشان را به آیندۀ شما تحمیل کنند و شما رابا استانداردهایشان منطبق سازند.
هر موقع که این بزرگ ترها، امید، رؤیا و امیالشان را برای شما تغییر می دادند، به بهانۀ «ما صلاح تو رو می خواییم» یا «ما چیزی جز خوشبختی تو نمی خواییم» به انجام آن ها مجبورمان می کردند و اگر تیرشان به هدف می خورد و موفقیتی به دست می آمد، همه به یاد می آوریم که بیان می داشتند: «دیدی بهت گفتم این کار رو انجام بدی» و به همین هم بسنده نمی کردند و چنین ادامه می دادند که: «یه روزی می رسه که ازم تشکر می کنی.» اگر دورۀ نوجوانی تان را گذرانده اید، قطعاً یکی از این حرف های کلیشه ای را شنیده اید و به دنبالش، طعم این بی عدالتی را هم چشیده اید.