کتاب حرف‌های آبدار

مجموعه ی قصه های طنز برگرفته از کتاب لطائف الطوائف

امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
46,000
خبرم کن
کتاب چاپی ناموجود است
115,000
14%
98,900
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب حرف های آبدار

کتاب حرف های آبدار نوشته سیدسعید هاشمی با تصویرگری نسترن عنبری توسط انتشارات عهد مانا منتشر شده است و شامل مجموعه ای از قصه های طنز برگرفته از کتاب لطائف الطوائف است.

«لطائف الطوائف»، کتابی ادبی است، سرشار از لطیفه ها، طنزها و پندها که «فخرالدین علی صفی» آن را نوشته است. فخرالدین علی صفی، نویسندۀ قرن دهم هجری است که در زمان صفویه زندگی می کرد. پدر او هم نویسنده بود و اصلاً خاندان آن ها اهل علم و ادب و هنر بودند. او سعی کرده کتابی بنویسد که علاوه بر سادگی و روانی، هم طنز باشد تا خوانندگان با خواندن آن خاطرشان شاد شود، و هم پندآموز باشد و خوانندگان پس از خواندن کتاب، احساس کنند چیزی آموخته اند. «لطائف الطوائف»، در سال های گذشته به قلم نویسندگان معروف بازآفرینی یا ساده نویسی شده و در میان فارسی زبانان جای خود را باز کرده است. فیلمنامه ها و نمایشنامه های بسیاری هم از روی حکایت های آن نوشته شده است. کتاب «حرف های آبدار»، سعی کرده با زبانی روان و ساده، این حکایت ها را بیان کند.

گزیده کتاب حرف های آبدار

عقاب بزرگ مثل پادشاه آسمان ها، بال های بلندش را باز کرده بود و آسمان را وجب به وجب می گشت. تمام شهر زیر بال او بود. با چشم های تیزش تمام دشت ها، خانه ها و بام ها را از نظر می گذراند. از صبح زود که بال وا کرده بود، داشت پرواز می کرد و بال های بلند و قدرتمندش را به رخ خورشید می کشید. حالا دیگر گرسنه شده بود. باید غذایی پیدا می کرد و می خورد تا قدرت بگیرد و دوباره آسمان ها را درنوردد. یک دور دیگر روی شهر گشت.

از این شهر خوشش می آمد. ماه ها بود که با این شهر همسایه بود. در بالای کوهی در نزدیک شهر لانه کرده بود. این شهر برایش برکت داشت. هر وقت غذا می خواست، با یک گردش در آسمان، شهر را از نظر می گذراند و با چشم های تیزش تمام کوچه ها و بام ها را نگاه می کرد. معمولاً در دشت ها غذای خوشمزهای پیدا می کرد. خرگوشی، سنجابی، موشی... اما گاهی در کوچه های شهر، غذاهای خوشمزه تر و راحت تری می یافت. اگر در دشت ها، خرگوشی پیدا می کرد، باید مدتی دنبال غدا پرواز می کرد تا حیوان زبان بسته، خسته و درمانده شود و او بتواند آن را بگیرد و بخورد. اما در کوچه های شهر از این خبرها نبود. گاهی قصاب شهر، گوشت قلمبه ای را کنار در مغازه اش آویزان می کرد و عقاب تیزپرواز خیلی راحت و بی دردسر فرود می آمد، گوشت را برمی داشت و می رفت.

صفحات کتاب :
191
کنگره :
PIR8299‭‬ ‭/‮الف‬53‏‫‭ح4 1397
دیویی :
8‮فا‬7/62‬
کتابشناسی ملی :
5246975
شابک :
978-622-6084-19-2
سال نشر :
1397

کتاب های مشابه حرف‌های آبدار