کتاب اورکت نوشته عاطفه سادات موسوی توسط انتشارات جمال منتشر شده است. «اورکت» رمان گونه ای است نشسته بر بستر خاطرات از زبان بیش از دویست و پنجاه نفر که در طول دو سال و نیم و با سفر به بیش از بیست شهر به پهنای پنج استان ضبط و ثبت شده است.
کتاب اورکت در ۱۸ فصل، تقدیمیه، تقدیریه، آغازیه و پس گفتار منتشر شده که برخی از فصل ها شامل بگذار ما هم یک قدمی برداریم، سیب گلاب، نان آجرپزی، پاسگاه، چادر گل شیشه ای، اورکت، معجون عشق، اکراه او و اصرار فرمانده، بزرگترین مرخصی من، زیر باران، سرّ میان آن دو، مدیریت علوی، یک صبح پاییزی، سبدی پر از سیب، در امتداد جاده و سر دلبران است.
در عملیّات محرّم با علی آقا، مجتبی صفّاری و چند تن از هم رزمان در یک آفتاب پاییزی روی تپّه ای نشسته بودیم و خستگی در می کردیم. به یاد گذشته ها هرکس خاطره ای تعریف می کرد. مجتبی خاطره ای از سربازی خود در زمان طاغوت گفت: ما را به جنگ «ظُفار »بردند.
اجازۀ نماز خواندن نمی دادند. من که می خواستم نماز بخوانم موقع سجده با لگد، محکم به پشت سرم می زدند، چنان که سنگ و کلوخ زیر پیشانی ام خُرد می شد و حتّی بعد هم برای تنبیه، مرا برای نگهبانی به یک مرکز فساد بردند!
همینطور که مجتبی تعریف می کرد، لحظه ای نگاهم به علی آقا افتاد که آرام گریه می کرد. به شوخی گفتم: این ظلم ها و اذّیت شدن ها برای مجتبی بوده، تو چرا گریه می کنی؟! گفت: خدا را شکر که رزمندۀ نظام اسلامی شدیم و به جمهوری اسلامی خدمت می کنیم. گریۀ من به شکرانۀ این نعمت الهی است.