کتاب ناخدا رحمت نوشته نرجس شکوریان فرد، قصد دارد با ذکر داستانهای جذاب واقعی مخاطب امروز را با دوران انقلاب و دفاع مقدس آشنا کند.
کتاب ناخدا رحمت، روایت مردی به نام ناخدا رحمت است که در کویت تاجری معروف و خوش نام است اما زمانی میفهمد دولت کویت قصد دستگیریاش را دارد و به دنبال او است زیرا به ایران کمک میکرده، او تمام سرمایهاش را رها میکند و دست خالی به ایران برمیگردد. در همین زمان، میفهمد سه فرزندش نیز به جبهه رفتهاند که یکی از آنها، بنام محمدجواد شکوریانفرد به شهادت میرسد.
جوانی که هجرت می کند تا دنیایش را بسازد، جوانی که هجرت می کند تا تاج افتخار دنیا را سرش بگذارد. برای همین شاید قید دینش را هم بزند. قید غیرت ایرانی اش را هم بزند.گاهی چقدر فرق است بین جوانان ایرانی ما که به خاطر راحتی، تمام استعدادشان را دودستی تقدیم کشورهای توسعه یافته می کنند با. . .
کمی دورتر از جاده ی فاحیل به کویت، چند جوان با لباس پاره و بدن های زخمی و صورت های خسته، توجه اش را جلب کرد. ماشین را کنار زد و رفت سراغشان. جوان ها وقتی دیده بودند غریبه ای به طرفشان می آید ترسیده بودند؛ اما وقتی دیدند که با زبان ایرانی و با محبت می خواهد بداند که آنجا چه کار می کنند و چرا لباسشان پاره است و صورت های شان سوخته، گفته بودند که ایرانی اند و از راه دریا، مخفیانه وارد کویت شده اند و از بی راهه تا اینجا آمده اند تا شاید در کویت کار پیدا کنند و خرج خانواده های شان را دربیاورند. همه شان را برد خانه؛ برای شان غذا و لباس تهیه کرد و پاهای شان را که پر از تاول بود درمان کرد. بعد هم در بازار برای شان کار پیدا کرد.