کتاب بر شانه های کارون خاطرات مردم اهواز را از ایام شهادت و به خاک سپاری حاج قاسم سلیمانی روایت می کند.
پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، پیکر ایشان به ایران منتقل شد و در شهرهای اهواز، مشهد، قم، تهران و کرمان تشییع شد. مردم بسیاری در این مراسم شرکت کردند. اما جمع آوری و انتشار خاطره ها و لحظه های خبر شهادت، عزاداری، راهپیمایی، تشییع و این نوع خاطره نگاری غالباً در میان مجموعه های تاریخ نگاری مهجور مانده است و به همین دلیل، اهمیت جمع آوری روایت های مردمی دوچندان می شود. بر شانه های کارون، خاطرات مردم جنوب و مردم اهواز از حاج قاسم سلیمانی و روز به خاک سپاری و تشییع پیکر ایشان است که به همت جمعی از محققان و پژوهشگران دفتر تاریخ شفاهی اهواز گردآوری شده است.
جنوب را بیش از هوای تنوری و شرجی اش به آدم های گرم و رفیقش می شناسند. همین است که در واژگان آبادانی ها غربت، کلمە غریبی است. قاسم هم که قربانش بروم، ته رفیق بازها بود. رفاقت را از بر بود که هروقت اسم احمد کاظمی و مهدی باکری می آمد، بغض خفه اش می کرد. رفاقت را از بر بود که بعد از شهادت هم، خاک شدن کنار هم رزمش حسین یوسف اللهی آرامش می کرد. معرفت جنوبی اش بود که سیل پایش را دوباره به خوزستان باز کرد. برگشت، با همان نگاه صمیمی و طنین صدای پرمهر سال ۶۰. از کرامت خانواده های بی خانه گفت و از سیلی که با ارادە جوان جنوبی رام شدنی است؛ همان طور که اروند در والفجر ۸ شد. دست انداخت گردن جوان ها و پیرمردها را در آغوش گرفت و پای درد دل های تلنبار شدە پیرزن های روستایی نشست. مردها به استقبالش یزلە شادی رفتند و پا به زمین سیل زده کوبیدند. زن ها برایش نان محلی پختند و به جانش دعا کردند.