کتاب قصه های جوهای عاقل، اثر دنیس جانسون داویس با تصویرگری جذاب هانی الساعد احمد؛ شامل بعضی از لطیفههای ملانصرالدین به صورت بازنویسی شده در قالب داستان کوتاه، نظیر؛ «جوها سبد را میبرد، جوها و کفش مهمانان، جوها خرهایش را میشمارد، جوها به مهمانی میرود، جوها دنبال گربه میگردد، جوها آبتنی میکند، جوها به شکار خرس میرود، جوها به دزدها کلک میزند، جوها و بیست غاز، جوها اصلاً حرف نمیزند،» و غیره میباشد.
جوها اصلا حرف نمیزند
زن جوها تمام کارهای خانه و پخت و پز را انجام میداد. شستن رخت و لباسها و صد و یک کار دیگری که در خانه بود.
جوها هم مسئولیتی داشت. روزی دوبار به خرش یونجه بدهد.
آن روز جوها خیلی خسته بود و احساس خستگی میکرد. به زنش گفت: «امروز تو غذای خر را بده. فقط همین یک روز».
زن گفت: «نه! آن خر توست. خودت باید غذایش را بدهی.»
همین حرف باعث جر و بحث بین جوها و زنش شد. جوها گفت: «این کار زیادی هست که فقط یک روز غذای خر را بدهی؟»
زنش گفت: «من خودم کارهای زیادتری دارم. آن خر توست نه من!»
بالاخره جوها گفت: «باشد! هر کسی که اول حرف بزند، باید به خر غذا بدهد. قبول است؟»
زن جوها گفت: «باشد، قبول!»
بعد جوها رفت و گوشهی اتاق نشست. او تصمیم گرفت که کوچکترین حرفی نزند. زنش هم آرام و ساکت شروع کرد به انجام دادن کارهای خودش.
زن جوها کمکم حس کرد ماندن در یک خانهی ساکت و آرام سخت است. پس لباسهایش را پوشید و رفت بیرون تا قدم بزند.
وقتی زن جوها به خانه برگشت، دید که جوها هنوز در گوشهی اتاق نشسته است؛ ساکت و آرام و هیچ حرفی نمیزند.
بنابراین دوباره بیرون، پیش یکی از همسایهها رفت.
همسایه گفت: «سلام! خوش آمدی!»
اما زن جوها به جای جواب دادن به گلویش اشاره کرد.. .