کتاب عجب اشتباهی! نوشته سرور پوریا و در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. کتاب عجب اشتباهی! ماجرای دوستی یک کلاغ با یک سنجاب است که تصمیمی میگیرند برای زمستان دانه جمع کنند و با هم ذخیره کنند. بعد از گذشت چند وقت دانههایی که کلاغ جمع کرده کم میشود و کلاغ به سنجاب شک میکند که دانه هایش را دزدیده است.
یکی بود، یکی نبود. زمستان داشت میرفت و بهار کم کم از راه میرسید. پرندهها روی شاخههای جوان و سبز نشسته بودند و به باد که روی زمین توی خودش میپیچید نگاه میکردند. باد با هیاهو از زمین کنده شد. تند خودش را به آسمان رساند.
ابرهای سیاهی را که راه آفتاب را بسته بودند تکه تکه کرد و هر تکه را به گوشهای انداخت. خورشید دوباره پیدا شد. برفها گرم شدند، آب شدند و با عجله به طرف چشمه رفتند.