کتاب ارواح قصه می گویند، مجموعه ای از داستان های انگلیسی می باشد که توسط گروهی از نویسندگان نوشته شده و با سرپرستی شیوا مقانلو ترجمه شده و توسط نشر صاد منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی قرار گرفته است.
کتاب ارواح قصه می گویند، برگزیده ای از بهترین و جذاب ترن داستان های کوتاه «کلاسیک ارواح» می باشد که این داستان ها، ساده و خوش آوا و سرراست اند و ترس مطرح شده در آن ها هم ملموس و قابل فهم؛ ترسی هم خانواده با سردرگمی و وهمی که همه ی ما در برخورد با پدیده هایی تجربه می کنیم که در ابتدا برایمان ناشناخته و غیر قابل توضیح اند؛ اما به تدریج درمی یابیم که تنها بخشی از جهان درون و بیرون آدمی اند که یا دلیلش را نمی شناخته ایم یا اصلاً پی دلیل نبوده ایم. این رویکرد ادبی اصیل و این نگاه ژرف و قابل تأمل به روان بشر، بسیار متفاوت است با رویکرد رایج و امروزی ادبیات و سینمای جهان که به تصرف خون آشامان شهوت زده و مجنونان اره به دست و رخدادهای هولناک و دل آزار فراطبیعی درآمده است. در داستان های کتاب حاضر، وحشت فقط بهانه ای است برای نمایش بی واسطه ی روح آدم هایی که ناامیدند، کینه توزند، عاشق اند، بی انگیزه اند، شکست خورده اند و بیش از همه معمولی اند.
کتاب ارواح قصه می گویند دربردارنده ی داستان هایی کوتاه از نویسندگان و مترجمان مختلفی نظیر؛ «محاکمه ای برای یک قتل؛ اثر چارلز دیکنز با ترجمه ی نیلوفر داد»، «ماجرای دانشجوی جوان؛ اثر واشینگتن ایروینگ با ترجمه ی مژگان پارسیان»، «مستاجر ارواح؛ اثر هنری جیمز با ترجمه ی مریم کاشانی»، «خانه ی قاضی؛ اثر برام استوکر با ترجمه ی مریم شیرازی»، «صندلی تسخیر شده؛ اثر ریچارد مارش با ترجمه ی فرناز خراسانی»، «نبش قبر؛ اثر آمبروز بی یرس با ترجمه ی مریم کاشانی»، «ضافت شبانه؛ اثر ادیت وارتون با ترجمه ی فهیمه میرزاپور»، «سیاه قلم؛ اثر م.آر جیمز با ترجمه ی الهام دانشجو»، «وقتی که مرده بودم؛ اثر وینسنت آ.سالیوان با ترجمه ی احسان قراخانی»، «پنجره ی باز؛ اثر ساکی با ترجمه ی مریم شیرازی»، «دروازه؛ اثر میلو جوکلاسر با ترجمه ی محرم خانی» می باشد که هر کدام به نوبه ی خود از جذابیت و هیجان خاصی برخوردارند.
«خب! این اعجاب انگیزترین چیزی است که تا به حال دیده ام!»
این ها کلماتی بودند که گوش های آقای «فیلپاتز» را که داشت وارد اتاق سیگار می شد، به شکلی کمابیش طبیعی تیز کردند. از آنجا که آقای «بلاکزم» تنها فرد داخل اتاق بود، به نظر می رسید که به احتمال زیاد این سخنان غیر معمول از زبان او باشد و در واقع رفتار عجیبش گویای همین احتمال بود. او رو به صندلی اش ایستاده و طوری به آن خیره شده بود که حاکی از آشفتگی ذهنی زیادی بود. روی فرش آخرین مدلی که به تازگی آنجا پهن کرده بودند، ایستاده بود و دود می کرد؛ ناآگاه از این حقیقت که خاکستر سیگار برگش هم از لب و هم از انگشتانش روی آن می ریخت. با حالی که اضطرابی فزاینده به نظر می رسید، رو به آقای فیلپاتز کرد:
«می گویم فیلپاتز! دیدی اش؟»
آقای فیلپاتز در سکوت نگاه کوتاهی به آقای بلاکزم انداخت؛ بعد به سردی پاسخ داد:
«نه! ولی حرف های تو را شنیدم.»
اما آقای بلاکزم اصلاً حس و حالی نداشت که بشود این گونه جوابش کرد. ظاهراً به دلایلی، علاقه اش را به حفظ آن حالت بی تفاوتی که بدان معروف بود، از دست داده بود. هیجانی داشت که برای او کاملاً غیرعادی می نمود:
«فیلپاتز! جدّی می گویم، دیدی اش؟»
- کی را دیدم؟
آقای فیلپاتز در حال جدا کردن چند برگه کاغذ از روی میز بود:
«سیگارت دارد فرش را سوراخ می کند.»
- لعنت به این سیگار!
آقای بلاکزم با فشاری عصبی و محکم، سیگار برگش را خاموش کرد:
«وقتی می آمدی داخل اتاق، «جف فلمینگ» از کنارت رد نشد؟
آقای فیلپاتز با حالتی که نشان از تعجب بود، اطراف را نگاه کرد:
«جف فلمینگ؟ چطور مگر؟ الان باید سیلان باشد.»
- نه اصلاً این طور نیست. یک دقیقه ی پیش روی آن صندلی داشت با من حرف می زد!
- چی میگی بلاکزم؟.. .
نسخه الکترونیک کتاب ارواح قصه می گویند را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.
مشخصات کتاب ارواح قصه می گویند در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | نشر صاد |
نویسنده: | مجموعه نویسندگان |
مترجم: | شیوا مقانلو |
تعداد صفحه: | 232 |
موضوع: | رمان خارجی، داستان خارجی |
قالب: | الکترونیک |