کتاب خانوادهی آقای چرخشی نوشته طاهره ایبُد در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است و درباره ماجراهایی است که در یک خانواده به اسم خانواده چرخشی اتفاق میافتد.
قبل از این که بابام آقای چرخشی بشود، آن موقع که چهل و نمیدانم چند سالش بود، کمکم موهایش ریخت و ذرهذره کچل شد. بابام سخت تلاش میکرد جلو ریزش آخرین تار مویش را بگیرد. به توصیهی مامان که بعدها به مامان چرخشی معروف شد، هر روز زردهی تخممرغ روی سرش گذاشت و سراغ همهی دکترهای پوست و مو رفت و از هرچه عطاری بود دارو و دوای گیاهی گرفت و گذاشت روی سرش؛ اما در یک بعدازظهر فراموشنشدنی که ناگهان باد تندی وزید، آخرین تار موی بابام از کلهاش کنده شد و چرخزنان آمد و آمد و افتاد زمین. چرخان که خواهرم باشد، دوید و تار موی بابام را برداشت بابام گفت: «باید نگهش دارم، میخوام قابش بگیرم؛ برای یادگاری.»