کتاب دعاهای زمینی پدربزرگ نوشتۀ داگلاس وود با ترجمۀ حسین ابراهیمی (الوند) در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است.
وقتی کوچک بودم، پدربزرگم بهترین دوستم بود. وقتی با او بودم انگار در جهان همه چیز سر جایش بود. پدربزرگ همچنان که با نوهاش در جنگل قدم میزند میگوید: راههای زیادی برای دعا کردن وجود دارد. درختان سر به آسمان میسایند، نهرها و رودخانهها جریان دارند و شادند و پرندگان آواز میخوانند.
همه موجودات این دنیا به شیوه خود دعا میکنند. سپس یک روز پذربزرگ از دنیا میرود. حالا، بیش از همیشه، پسر نیازمند شنیدن دعاکنندگان زمینی است، و کلماتی که بتواند دعای خود را با آنها بسراید. آیا باز هم همهچیز سرجایش خواهد بود؟
پدربزرگ تبسمی کرد و گفت: «راستش بیشتر دعاها برای پرسش و درخواست چیزی نیستند؛ اگر به دقت به آنها گوش کنیم، میبینیم که اغلب خودشان پاسخ خودشان هستند. ما هم مثل درختها و آبها و بادها برای آن دعا میکنیم که اینجاییم؛ ما دعا نمیکنیم که دنیا را تغییر بدهیم، دعا میکنیم که خودمان را تغییر بدهیم ؛این کار به خاطر آن است که وقتی خودمان را تغییر بدهیم، دنیا هم تغییر میکند.»