در پازل جهان هستی، هزاران تکه وجود دارد و هزاران جایگاه: تکۀ مادر و جایگاه او، تکۀ پدر و جایگاهش، تکۀ خواهر، برادر، همسر، پدربزرگ، مادربزرگ، عمه، دایی، خاله، دختر، پسر، تکۀ آسمان، زمین، خورشید، ماه و... . در پازل جهان هستی، وقتی همۀ تکهها در کنار هم و در جایگاه خودشان قرار گرفتند، زیبایی و نظم، به نهایت خود میرسد. دربارۀ قطعهی پسران در پازل خانواده، سه ضلع اصلی وجود دارد که اگر این سه ضلع تکمیل شود، جای پسران در خانواده مشخص میشود. کتاب کلبه آرامش پسرانه تمام تلاش خود را کرده است تا با زبانی شیوا، این سه ضلع: 1. شناخت ویژگی ها و استعدادهای پسران است که آن را در فصل اول جواب می دهیم. 2. شناخت منزلت پسران و 3.شناخت وظایف و مسئولیت های پسران را بیان کند.
پسری خاطرۀ جالبی از پدربزرگش تعریف می کرد: روزی از دست مادرم بسیار عصبانی بودم و به پدربزرگ گله کردم. پدربزرگ گفت: به مادرت احترام بگذار. او تو را به دنیا آورده است. همین کافی است که همۀ عمر از او تشکر کنی. نصیحت پدربزرگ واضح بود؛ ولی مرا قانع نکرد؛ هرچند با مادر آشتی کردم. صادقانه بگویم، در آن لحظه فقط به این مسئله فکر می کردم که برخی اوقات پدران و مادران را تا حد خدا بالا میبرند و ستایش میکنند؛ درصورتی که آنها اغلب، کارهایی را که باید انجام بدهند، یا انجام ندادهاند یا هرگز نمیدانستهاند چه بکنند! بعد از مدتی پدربزرگم که خیلی دوستش داشتم، از دنیا رفت. روزی به اتاقش رفتم و کتابی را که خیلی به آن علاقه داشت، از روی میزش برداشتم. نشانگری لای کتاب بود؛ گویی قسمت خاصی را نشانهگذاری کرده بود. آن قسمت را باز کردم. نوشته بود: این را بدان: مادرت تو را نُه ماه حمل کرده است؛ به طوری که هیچ کس حاضر نیست این چنین دیگری را حمل کند. به تو شیرۀ جانش را خورانده است؛ به طوری که هیچ کس دیگر حاضر نیست این کار را انجام دهد. با تمام وجود، با گوشش، چشمش، دستش، پایش، مویش، پوست بدنش و جمیع اعضا و جوارحش تو را حمایت و مواظبت کرده است و این کار را از روی شوق و عشق انجام داده و رنج و درد و غم و گرفتاری دوران بارداری را به خاطر تو تحمل کرده است تا وقتی که خدای متعال تو را از عالم رحم به عالم خارج انتقال داد...