کتاب تحلیل تکنیکال بازار سرمایه نوشته جان مورفی از جمله آثار پرفروشی است که شما را در زمینه استراتژیای معاملاتی در بازارهای سرمایه، بورس، ارزهای دیجیتال و... راهنمایی میکند و به شما یاد میدهد که با استفاده از ابزارهای زمانبندی تصمیم بگیرید در کدام بخشها سرمایهگذاری کنید.
منظور از تحلیل تکنیکال، استفاده از برنامههایی راهبردی برای بررسی و شناسایی زمینهها و فرصتهای مناسب برای انجام سرمایه گذاری با استفاده از آنالیز کردن دادههای مختلف است. از جمله دادههایی که مورد تحلیل و تفسیر قرار میگیرند میتوان به نوسانات قیمتی و حجم معاملات، پیشبینیهای آینده برای انجام معاملات، تخمین میزان سود و ضرر و... اشاره کرد. آنالیز فنی بازارهای مالی و معاملاتی در قدم نخست از طریق بررسی نمودارها، عملکرد بازار، قیمتها و میزان سود و بهره انجام میشود.
عملکرد بازار را میتوان سنگبنای تحلیل تکنیکال دانست. تا زمانی که درک درستی از این مسئله نداشته باشید، انجام امور دیگر در این زمینه را میتوان بیهوده انگاشت. یک تکنسین بر این باور است که هر چیزی اعم از جغرافیا، اوضاع سیاسی، موضوعات روانشناختی و خیلی از مسائل دیگر در قیمتهای موجود در بازار منعکس میشود. در نتیجه مطالعهی دقیق وضعیت نرخها در بازار همهی آن چیزی است که به آن احتیاج دارید. اگرچه این مسئله یک فرضیه است، اما زمان زیادی برای اثبات عکس این موضوع صرف شده که نتیجهای در پی نداشته است. تمام تکنسینها بر این باورند که تغییر در قیمتها پیرو عرضه و تقاضا هستند.
اگر تقاضا بیش از عرضه باشد، قیمتها باید بالا بروند. اگر عرضه بیش از تقاضا باشد، قیمتها باید سقوط کنند. این تغییرات اساس تمام پیشبینیهای اقتصادی و اساسی است. از نظر یک تحلیلگر اگر قیمتها رو به افزایش باشند، به هر دلیلی، تقاضا باید از عرضه فراتر رود و اصول بنیادی سیری صعودی داشته باشند و بالعکس.
پس از اینکه کتاب تحلیل تکنیکال بازار سرمایه (Technical Analysis of the Financial Markets) منتشر شد با استقبال کمنظیری از طرف فعالان حوزه سرمایه گذاری و تحلیل روبه رو شد. انجمن تکنسینهای بازار، آن را به عنوان منبعی قابل استناد برای تجزیه و تحلیل نموداری بازارهای مالی معرفی کردهاند و گروهی از فعالان این عرصه، آن را کتابی مقدس میخوانند که فروش بسیاری هم داشته است.
همانطور که میدانید در تحلیل تکنیکال تمرکز بر روی تغییرات قیمت است. در تحلیل بنیادی عوامل اقتصادی مانند عرضه و تقاضا مؤثر واقع میشوند و باعث میشوند که قیمتها بالا، پایین یا ثابت بمانند. ارزش ذاتی در اینجا همان چیزی است که اصول بنیادین از آن با نام قانون عرضه و تقاضا یاد میکنند. اگر ارزش ذاتی چیزی زیر قیمت موجود در بازار باشد پس گرانقیمت است و ارزش فروختن دارد و برعکس این موضوع هم امکانپذیر است.
هردوی این رویکردها درصدد حل یک مشکل هستند و آن هم این است که بدانند روند در چه جهتی در حال حرکت است. در واقع این دو نگرش یک مشکل را با دو راه حل متفاوت حل میکنند. یک تحلیلگر یا یک تکنسین فاندمنتال یا بنیادی علتهای تغییر قیمت را بررسی میکند، در حالی که یک تحلیلگر تکنیکال نتیجه و تأثیرات آن مسئله برایش مهم است.
بسیاری از بازرگانان خود را یک تکنسین یا یک تحلیلگر بنیادی در نظر میگیرند، چرا که نقاط مشترک زیادی با یکدیگر دارند. همانطور که بسیاری از اصولگرایان یا همان تکنسینهای بنیادی میخواهند مقدماتی از تکنیک را بیاموزند، بسیاری از تحلیلگرایان تکنیکال هم میخواهند اطلاعاتی اساسی و بنیادی داشته باشند.
مشکل اصلی این مسئله است که در خیلی از موارد علتهای بنیادین با نمودارها در تضاد هستند. معمولاً یک تحلیلگر بنیادین نمیتواند در ابتدای تغییرات بازار تعریف درستی از آن ارائه بدهد. در این زمان که هر دو تحلیلگر با یکدیگر اختلاف نظر دارند و برداشتهایشان از تغییرات در روند نرخها متفاوت است، اغلب همزمان یکدیگر را درک میکنند؛ اما این در حالی رخ میدهد که خیلی دیر شده است.