هر گروه از مردم تجربۀ نیاکانشان را که برگرفته از اسطورهها و رازهای پنهان در آنهاست، به درک خود از موقعیت و زمان جاری گره میزنند و افکار و دغدغههایشان را در قالب واژهها بیان میکنند. از جملۀ این گروه، میتوان به مادران اشاره کرد که با ترکیب امکانات مختلف و بهرهگیری از ادبیات بومی و محلی خود روشی را برای آرام کردن فرزندانشان ابداع کردهاند. در کتاب نوای ماتک، لالاییهایی که مادرانمان برای زنده نگهداشتن آنها سختیهای زیادی متحمل شدهاند به همراه تحلیل این لالاییها و بررسی عناصر تاثیرگذار بر ساختار و محتوای آنها و سنتهای رایج در اقوام ساکن در خراسان مورد مطالعه قرار گرفته است.
در میان لالاییهای خراسان جز در سه مورد جنسیت فرزند مشخص نیست و تنها دوبار مادران به وضوح طفل درون گهواره را پسر و یک بار دختر خطاب کردهاند. مادر در یک لالایی از کودک با نام حبیب الله نام می برد:
لالا لالا حبی بالله و در لالایی دیگر مادر آرزو میکند که فرزندش غلام بارگاه حضرت رضا (ع) باشد: تو جاروکش مَرقد رِی و نیز باید به لالایی زیر اشاره کرد که مادر در آن صریحاً به دختربودن کودک اشاره میکند: لالا لالا عسل باشی دلم میخواس پسر باشی
شاید بتوان گفت لالاییها از قدیمیترین و رایجترین نوع ترانههای عامیانه هستند که در نهایت ایجاز و با تأثیر گذارترین لحن، حال و هوای گوینده یا سرایندۀ خود را بیان میکنند، گرچه سرایندۀ اولین لالاییها نامعلوم است، اما این سرودههای مادرانه پیوند دهندۀ روح دو انسان است: مادر و کودک. مادر در لالایی ضمن نوازش کودک و تشبیه او به زیباترین مظاهر طبیعت و زندگی، از جور دنیا شکایتها و از همراهی زمانه شادیها میکند. لالاییها که بخشی از ترانههای عامیانه و جزو اولین سرودههای انسانی است، در درون خود، دربردارندۀ نکات ارزندهای از دغدغههای زنان است .