کتاب جزیره هزار داستان نوشتۀ ادوارد پکارد و تصویرگری باربارا کارتر با ترجمۀ شهیندخت بهزادی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است.
کتاب جزیرهی هزار داستان درواقع یک سفر خیالانگیز است. خواننده قهرمان داستان است و نویسنده او را در تمام مراحل با خود همراه میکند. یک کشتی که به آرامی روی اقیانوس اطلس حرکت میکند و روی یک صندلی در عرشهی آن نشستهای و غرق تماشای ماهیهایی هستی که از آب بیرون میپرند که ناگهان موجی میآید و دیگر چیزی نمیفهمی تا اینکه خودت را روی ماسههای ساحل میبینی. خیلی گرسنه و تشنهای. به دریا نگاه میکنی. جز آب آبیِ بیانتها، چیز دیگری دیده نمیشود! تک و تنها ماندهای! از اینجاست که دو یا چند راهیها شروع میشود...
با زحمت زیاد به راه رفتن در کنار دریا ادامه میدهی. فکر میکنی آیا هرگز موفق خواهی شد؟ آیا غذایی برای خوردن پیدا میکنی؟ از کنارهی نیزار هم رد میشوی. میدانی که با این وضع هیچوقت نمیتوانی به نوک تپهی سنگی برسی. خورشید داغ درست به فرق سرت میتابد. از خستگی و گرسنگی و تشنگی سرت گیج میرود و عاقبت بیهوش روی زمین میافتی. مدتی بعد وقتی چشمهایت را باز میکنی، میبینی ماری روی پاهایت خوابیده است. پوست براقش زیر نور خورشید مثل الماس میدرخشد.
اگر خیال داری ناگهان از جایت بلند شوی و فرار کنی، صفحه 24 و 25 را بخوان و اگر فکر میکنی بهتر است همینطور بیحرکت بمانی، صفحه 26 و 27 را بخوان.
نظر دیگران //= $contentName ?>
خوبه...