کتاب اندوه برادر به قلم سیدمهدی شجاعی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. کتاب اندوه برادر داستان مردی است ساکن ری که شنیده بود حاکم جدیدی بر ری گماشته شده است که مردی جدی و پرکار است و اوقاتش را به رسیدگی به کار مردم میگذراند.
پس حتماً به مالیاتها هم رسیدگی خواهد کرد، در حالی که مرد داستان در همۀ عمرش خمس و زکات را برای امام میفرستاد و به حکومت مالیات نمیداد. مرد در ایام حج به دیدن حضرت موسی بن جعفر رفت و از او راه چاره خواست. امام نیز به والی نامه نوشته بود. حالا مرد در مسیر برگشت از حج است و باید آن نامۀ سربسته را به حاکم جدید بدهد، در حالی که نمیداند امام داخل آن چه نوشته است...
خورشید تازه داشت غروب میکرد که دروازههای شهر چون سایهای از دور در چشمان خستهی مرد پدیدار گشت. پنج ماه تمام بود که مرد راه میآمد، یکه و تنها. در این پنج ماه ، جز برای نماز و غذا و استراحت جایی توقف نکرده بود. سر اسبش را بهطرف چند درختی که از دور میدید گرداند. او میدانست هر جا که درختی باشد، حتماً چشمهای، قناتی، جویباری یا لااقل برکهای پیدا میشود. با خود گفت: «همینقدر که آبی برای وضو پیدا شود کافی است.» وقت نماز مغرب است و نباید وقت را از دست داد، هر چند که کار مهمی در پیش باشد و یک سال هم در انتظار رسیدن چنین زمانی گذشته باشد. از اسب پیاده شد. درست حدس زده بود. با دیدن چشمه، خستگی از صورتش شسته بود. چشمه را به فال نیک گرفت. چشمه از زمین جوشید و در راه باریکهای که خود ساخته بود رها میشد. اسب را به درختی بست. آستینها را بالا زد. پاها را برهنه کرد و در آب گذاشت. خنکای آب به رگهایش دوید و تا عمق استخوانهایش نفوذ کرد و لذت مطبوعی در جانش نشست؛ ولی حیف که این خوشی دوام نداشت. کاش میشد که خاطرش را به آب بسپرد و لحظهای از این همه تشویش و نگرانی خلاص شود.