کتاب مرد جوان و خیاط حیله گر نوشته شراره وظیفهشناس و در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. کتاب مرد جوان و خیاط حیله گر داستان جذابی بر اساس یکی از افسانهها و حکایتهایی است که مولانا در مثنوی معنوی خود آورده است.
این داستان درباره مرد جوانی است که به شهری میرسد. به قهوه خانه میرود و آنجا صحبت مردم شهر را درباره خیاط میشنود. خیاط بسیار ماهر است اما همیشه از پارچههای مشتریان میدزدد و مردم به همین دلیل دل خوشی از او ندارند. وقتی که جوان صحبتهای آنان را میشنود، با مردم شرط میبندد که میتوان دست خیاط را روکند و حیله او را برای مردم آشکار کند.
آن وقتها که جادهها خاکی بودند و راهها پرخطر، جوانی از خود راضی و پر مدعا سوار بر اسب به شهر دور دستی رسید. یک راست به قهوه خانه رفت و گوشهای نشست تا آب و غذایی بخورد.