کتاب رستم و سهراب اثر جمال میرصادقی توسط انتشارات آواهیا منتشر شده است. در این کتاب نویسنده مجموعهای داستان کوتاه نوشته است که هرکدام روایت و خط داستانی متفاوتی دارند اما آنچه در تمام داستانها مشترک است زبان خوشساخت و آشنای نویسنده است.
تفاوتی ندارد میرصادقی داستانی از شاهنامه را بازآفرینی میکند که در آن سهراب به دست پدر کشته نمیشود و یا سراغ نویسندهای میرود که در را بهروی خودش بسته است و با کسی سخن نمیگوید و با در داستان پهلوان سعی میکند از نماد پهلوانی غلامرضا تختی سخن بگوید. آنچه در تمام داستانها تکرار میشود زبان خوشساخت و آشنایی است که ذهن خواننده را مشوش نمیکند و او را با خود همراه میکند.
جمال میرصادقی (زاده ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲) نویسنده ایرانی است. او دانشآموختهٔ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است و تا کنون حدود ۴۳ جلد کتاب، رمان، داستان بلند و نقد ادبی و مجموعه مقالات، از او منتشر شدهاست.مال میرصادقی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. فارغالتحصیل دانشکده ادبیات و علوم انسانی از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی است. جمال میرصادقی مشاغل گوناگونی داشتهاست. کارگری، معلمی، کتابدار دانشسرای تربیت معلم، کارشناس و....
از مجموعه داستانهای او میتوان به «چشمهای من خسته»، «شبهای تماشا و گل زرد»، «این شکستهها»، «درازنای شب»، «شب چراغ»، «دوالپا»، «هراس»... نام برد.
رستم به نعرۀ او، سر برگردانید. سواری سیاه پوش بدید که لشکر از میان شکافته، سوار بر اسب، به سوی او می تازد. نقال ساکت شد. جایگاه را دور زد و گره بر ابرو انداخت و دست بر هم مالید و زبان به دعا و طول عمر پادشاه گشود و نیاز خواست. یکی از بزرگان، کیسه ای زر به سوی او افکند.
خواجه سرا از حرمسرا مژده آورد که تَب کودک بریده و لب به سخن و دهان به طعام گشوده. غوغای شادی برخاست. خاطر شاه آرام گرفت و فرمان داد که دهانِ نقال از سکۀ طلا پُر کنند. ملازمان هریک به فراخورِ خویش انعامی به نقال باشی بخشیدند. خوردنی و نوشیدنی آوردند. طبقی میوه، طبقی حلوا، ظرف های طعام، جام های شراب.
کودک در آغوش مادر از حرمسرا آمد و ندیمان در پی او روان. شاه به دیدار کودک شاد شد و او را در آغوش گرفت و مادر را بنواخت و در جایگاه برتر بنشاند و زنان و ندیمکان را فرمان به نشستن داد. از میوه ها و حلوا بخوردند و شادخواری کردند.