کتاب عمو نوروز نوشته فریده فرجام و م آزاد است که به همت کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان منتشر شده است. این کتاب، یک داستان کوتاه درباره مردی بهنام عمو نوروز است که هر سال آخر زمستان به شهر میآید و با خودش بهار را میآورد. در همین زمان یک پیرزن منتظر است تا عمو نوروز را ببیند.
چون شنیده است هرکس او را ببیند همیشه جوان میماند. او هر سال روز اول بهار از خواب بیدار میشود و خانه و باغچه را آب و جارو میکند، سفره را برای پذیرایی از عمو نوروز میچیند و لباسهای زیبا میپوشد. اما از خستگی خوابش میبرد و وقتی بیدار میشود، میفهمد که عمو نوروز باز هم آمده و رفته!
«عمو نوروز»، یکی از داستانهای کهن ادبیات عامیانۀ فارسی است که طی سالها سینه به سینه نقل شده است و به دست ما رسیده است و برخی نویسندگان آن را با بازنویسی یا بازآفرینی به شکل کتابهای چاپی درآوردهاند. عمو نوروز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یکی از این کتابهاست. توصیف زیبای داستان عمو نوروز و تصاویر ساده و گویای کتاب، بلندخوانی آن را برای کودکان بسیار جذاب میکند.
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. مردی بود به اسم عمو نوروز. هر سال، اول بهار، عمو نوروز با کلاه نمدی، ریش و زلف حنا بسته، کمرچین آبی، شلوار گشاد سرمهای و گیوهی تختنازک ملکی، عصازنان به شهر میآمد.
بیرون دروازه شهر، باغ کوچک قشنگی بود. توی این باغ، هر جور میوهای که دلت میخواست پیدا میشد و فراوان بوتههای پر گل داشت. هر سال، اول بهار، شاخههای درختها پر از شکوفه میشد: شکوفههای صورتی، شکوفههای سفید.